جدول جو
جدول جو

معنی اردوباد - جستجوی لغت در جدول جو

اردوباد
(اُ)
شهری بر ساحل ارس بر مشرق جلفا. موضعی است در آذربایجان. و باغستان زیاد دارد و غله و انگور و میوۀ آن نیکو و آب وی از کوههای قبان خیزد و فاضل آن آب در ارس ریزد. (نزهه القلوب) (مرآت البلدان). و مسقطالراس بعض شعرا و علماء بوده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
محل تشکیل اردو، محل نگه داری آوارگان و اسرای جنگی
فرهنگ فارسی عمید
دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران در جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از قنات و سیاه آب ابراهیم آباد و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، انگور و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ابن اتسزخان از ملوک تاتار. رجوع به حبط ج 2 ص 2 شود،
{{اسم خاص}} نام یکی از امشاسپندان در آئین ایرانیان باستان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و قانون ایزدی اهورمزداست و در جهان خاکی نگهبانی آتش با اوست و نیز نگهبانی دومین ماه هر سال و سومین روز هر ماه بدو سپرده است. بقول بندهشن (فصل 27) گل مرزنگوش به او اختصاص دارد. ایزد آذر و ایزد سروش و ایزد بهرام از یاران اردی بهشت شمرده شده اند و ایندرا که بقول بندهش و دینکرت، دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ و رقیب او است. در گاتها اردیبهشت در میان امشاسپندان رتبۀ اول را دارا است ولی در دیگر بخشهای اوستا رتبۀ او پس از بهمن است. مؤلف برهان آرد: نام فرشته ای است که محافظت کوهها کند و تدبیر امور و مصالح ماه اردیبهشت تعلق بدو دارد... در این روز نیک است بمعبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و بجنگ و کارزار شدن - انتهی. و در شمس اللغات آمده است: فرشته ای که تدبیر کوهها و روز اردی بهشت بدومتعلق است و او رب ّالنهار (ظ: النار) است. و رجوع بجهانگیری شود. بیرونی در آثارالباقیه (ص 219) آرد: ((اردیبهشت هو ملک النار و النور و هما یناسبانه و قد وکله اﷲ بذلک و بازاله العلل و الامراض بالأدویه والاغذیه و باظهار الصدق من الکذب و المحق من المبطل بالایمان التی ذکروا انّها بینه فی الابستا.)) :
همه ساله اردی بهشت هژیر
نگهبان تو بر هش و رای و ویر.
فردوسی.
همه ساله اردی بهشت هژیر
نگهبان تو باد و بهرام و تیر.
فردوسی.
چو سوزد تنش را به اردی بهشت
روانش بیابد خوشی در بهشت.
زرتشت بهرام.
،
{{اسم}} اسم ماهی است در تاریخ یزدجردی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ماه دویم از سال شمسی. (جهانگیری) (برهان). و آن میانۀ فروردین ماه و خردادماه است. ماه دوم بهار.مدّت بودن آفتاب در برج ثور. (برهان). مدت ماندن آفتاب در برج ثور. (شمس اللغات). ثور: آفتاب اندرین ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانۀ بهار بود. (نوروزنامه). و آن مطابق است با ثور عربی و نیسان سریانی و افلیریوس (اوریل) اروپائی و جیهۀ هندی و دارای سی ویک روز است:
بدو گفت پیران که خرّم بهشت
کسی کو ببیند در اردیبهشت.
فردوسی.
ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبد
قصه فکند زنا باده بدست موبد.
اشنانی جویباری.
تا چو برآید نبات و تیره شود ابر
در مه اردیبهشت و درمه بهمن.
فرخی.
در آن بزم آراسته چون بهشت
گل افشان تر از ماه اردی بهشت.
نظامی.
اوّل اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی.
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد
شهور آن همه اردیبهشت و فروردین.
سعدی.
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت.
حافظ.
، روز سیم از هر ماه شمسی. (برهان) (غیاث). سوم روز ماه. (مؤید الفضلاء بنقل از زفان گویا) .بیرونی در فهرست روزهای ایرانی روز سوم را اردی بهشت و در سغدی ارداخوشت و در خوارزمی اردوشت یاد کرده است. زرتشتیان ایران نیز آنرا اردیبهشت گویند:
اردیبهشت روز است ای ماه دلستان
امروز چون بهشت برین است بوستان.
مسعودسعد.
محسن فیض در رسالۀ نوروز و سی روز ماه پارسیان بنقل روایت معلی بن خنیس از امام جعفر صادق (ع) آرد: ((سیوم (روز) اردیبهشت، و این فرشته ای است موکل بر بیماری و شفاء. فارسیان میگویند روزی سنگین است و ما میگوئیم روزی است بد که نحوست آن مستمر است. پرهیز کنید در آن روز از جمیع حاجتها و کارها و داخل مجلس سلطان مشوید و خرید و فروخت و تزویج مکنید و حاجت مخواهید و کسی را تکلیف قضای حاجت خود مکنید و در آن روز خود را حفظ کنید و از اعمال سلطان پرهیز نمائید و تصدق کنید بقدر امکان. بدرستی که هرکس در این روز بیمار شود بیم هلاک هست. این روزیست که بیرون کرد خدای تعالی آدم و حوا را از بهشت و لباس بهشت از ایشان کنده شد. هرکس در این روز سفر کند قطاع الطریق به او برمیخورد البته))، آتش. نار. (جهانگیری) (برهان) (شعوری) :
بسوزد تنش را به اردی بهشت
روانش نیابدخوشی در بهشت.
زرتشت بهرام.
مؤلف شمس اللغات پس از نقل بیت فوق گوید: اما به معنی فرشتۀ موکل نار نیز به اندک تکلف راست می آید - انتهی. چنانکه گفته شد در جهان خاکی نگهبانی آتش به اردیبهشت سپرده است. رجوع بمجلۀ مهر سال هفتم شمارۀ 3 ((نامهای دوازده ماه)) بقلم پورداود و روزشماری در ایران باستان تألیف دکتر معین (انتشارات انجمن ایرانشناسی شمارۀ 4) و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2683 و 2684 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 209 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
امیر اردوشاه، از امرای عهد سلطان حسین میرزا و میرزامحمدزمان تیموری. چون میرزامحمدزمان به غرجستان رسید... امیراردوشاه را استظهار تمام پیدا شد و شعار خلاف جناب حکومت پناهی زینل خان که در آن زمان والی خراسان بود، اظهار کرده بعضی از قصبات هراهرود و شاغلان را تاخت فرمود. آنگاه لشکر بسر اقوام هزاره و قبایل نکودری کشیده، اسب و گوسفند بسیار الجه کرد و از آنجا به غور شتافته بعنف و لطف از حکام آن کوهستان امیردرویش و امیرفخرالدین اسبان راهوار و شتران باربردار و اجناس نفیسه گرفت و بقوت و شوکت هرچه تمامتر در رکاب مخدوم زادۀ فریدون فرّ از آن سفر مراجعت کرده روزی چند در چقجران رحل اقامت انداخت در آن اثنا این خبر شایع شد که حضرت مملکت پناهی دیوسلطان که در بلخ حکومت میکرد، آن بلده را به محمد بهارلو سپرده و بنفس نفیس عزم درگاه عالم پناه کرده. بنابرآن محمدزمان میرزا و امیراردوشاه را خیال تسخیر بلخ افتاده در ماه رمضان سنۀ احدی وعشرین وتسعمائه از چقجران با سپاه فراوان عازم سان [ن ل: سال] و جهاریک شدندو در اواخر ماه مذکور بقریۀ باو رسیده در آن موضع به آداب و سنن عید فطر پرداختند و از آنجا بولایت مذکوره درآمده طرح قشلاق انداختند... سلطان [حسین میرزا] ... حکم فرمود محمدزمان میرزا و امیراردوشاه تصمیم عزیمت تسخیر بلخ کرده، دره جز را مرکز رایت ابهت ساختند و بعضی از کلانتران آن ولایت از محمد بهارلو روگردان شده و به اردوی عالی آمده دعاگو و ثناخوان به امر ملازمت پرداختند. در این اثنا خواجه جلال الدین میرکی که وزیر سرکار بلخ بود و ضبط برج شاه حسین تعلق به وی میداشت، از محمد بهارلو متوهم شده قاصدی نزد مخدوم زاده فرستاد و پیغام داد که اگر در فلان شب موکب عالی بکنار خندق شهر آید، بنده برج شاه حسین را بخدّام عالی مقام میسپارم تا شهر مسخر گردد. بنابرآن محمدزمان میرزاو امیراردوشاه در لیلۀ موعوده که شب چهارشنبۀ سیم ربیع الاول سنۀ اثنی وعشرین وتسعمائه بود، بظاهر بلخ رفتند و حال آنکه امیرمحمد بهارلو در نماز دیگر روز گذشته از آن مواضعه خبر یافته بود و قصد خواجه میرکی و اتباع نموده و خواجه میرکی به اتفاق اولاد و ملازمان، خود را از برج مذکور انداخته و متوجه اردو گشته، القصه آن جماعت در بیرون بلخ بموکب عالی پیوسته صورت حال بازگفتند و محمدزمان میرزا آغاز محاصره و محاربه کرده چون محصول به درو رسید و ارباب و کلانتران بلخ گمان بردند که لشکریان غلات ایشان را خواهند چرانید درخلاف امیرمحمد بهارلو با خواجه ناصرالدین حیدر علی قوچین که او نیز منصب وزارت داشت، اتفاق نمودند و در روز شنبه سیم ربیعالاخر که محمدزمان میرزا و امیراردوشاه بعمارت مملکت آغا که نزدیک بدروازۀ عکاشه است شتافته سپاه را بجنگ پیش فرستاده بودند دروازۀ مذکوره را باز کردند و مخدوم زاده همعنان امیراردوشاه به بلخ درآمده امیرمحمد بهارلو در ارگ متحصن گشت و در روز چهارشنبۀ ماه مذکور بعهد و پیمان بیرون خرامیده و پیشکش گذرانیده ملازم گردید... محمدزمان میرزا و امیراردوشاه مدت دوماه و نیم در بلخ توقف نموده آنگاه امیراردوشاه زمام حکومت قبهالاسلام بلخ را در کف کفایت برادر خود قوام بیک نهاد و ولایت شبرغان را دربسته به پسرعم خویش امین بیک عنایت کرده داروغگی سان و جهاریک را نیز به او داد و این معنی بر ضمیر منیر مخدوم زاده بغایت گران آمد زیرا که مدعای آن حضرت چنان بود که بلخ تعلق بدیوان عالی گیرد و شبرغان بیکی از امرای خاصه سمت اختصاص پذیرد. القصه چون خاطر امیراردوشاه از استحکام بلخ و شبرغان فارغ شد میرزامحمدزمان را بکراهیت تمام از آن بلده بیرون آورد و بمیان مردم تولکچی که در حدود کمردمی (؟) بودند شتافت، اسب و گوسفند بسیار گرفته و کلانتران همراه کرده بر سر مردم یکه النک تاخت و بعضی از متوطنان آن مکان را غارتیده عنان یکران بطرف سان و جهاریک معطوف ساخت و مال آن ولایت را قرار داده رو بجانب غرجستان نهاد. در اثنای این حالات از آن جناب بعضی از امور دیگر بوقوع انجامید که ضمیمۀآزار خاطر مخدوم زاده گردید. لاجرم با خود قرار داد که بهنگام مجال با طایفه ای از ابطال رجال که با آن حضرت اتفاق داشتند از وی جدا شود. روزی در چاشتگاه چهاردهم ذیقعده سنۀ مذکوره با سی کس از خواص خود ببهانۀ شکار از اردو سوار گشته متوجه خرم و سارباغ شد و نماز خفتن امیراردوشاه بر هجران میرزامحمدزمان اطلاع یافت بغایت محزون و متألم گردید و رسل و رسایل متعاقب و متواتر نزد مخدوم زاده ارسال داشته استدعا نمود که نوبت دیگر در طریق عنایت سلوک فرماید و به وی ملحق گردد تا او بتدارک تقصیر خدمت پردازد اما این التماس مقبول نیفتاد بلکه هر کس برسالت رفت، دیگر بازنیامد و سرداران و لشکریان هر شب جوق جوق از اردوی امیراردوشاه فرار کرده التجا بدرگاه محمدزمان میرزا میکردند تا آنکه جمعیت تمام در ظل اعلام نصرت اعلامش بوقوع پیوست و قاصد استیصال امیراردوشاه گشته از خورم (کذا) و سارباغ عنان عزیمت به سان و جهاریک انعطاف داد و چون به دره جز رسید، امیراردوشاه که در قرابعاج بودبر توجه آن حضرت مطلع گردید و مضطرب شده در روز عیداضحی اورق خود را بجانب غرجستان فرستاد و عزم کرد که صباح روز دیگر خود نیز متوجه آن ولایت گردد و در آن شب امرای مغول غانجی بتمام و مردم علی دانشمندی فرار کرده به استقبال محمدزمان میرزا روان گشتند و امیراردوشاه سحر دوم عید اضحی که آفتاب در اواخر جدی بود و چشم سحاب مانند غمزدگان اشک فراوان میبارید از انفاح [ن ل: قرایناج و ظاهراً فرابغاج] کوچ کرده روی براه آورد و امیرحسنعلی جلایر و دوست کلای از وی جدا گشته روی بسایۀ دولت مخدوم زاده نهادند، از مسجد گذشته بعقبه که در میان آن منزل و جزروان واسطه است درآمده، بیک ناگاه امرای ایلغار محمدزمان میرزا، میرزا امیرمحمدجعفر برلاس و امیرجعفرعلی قراگوزلی و هراتقلی و مردانقلی و شاه حسن یارکی میراخور و شاه مزید کوکلتاش ومحمود ایشک آقاسی از عقب دررسیدند و از ارکان دولت امیراردوشاه، شاه محمد نیز که با ایشان متفق شده و شمشیرها کشیده روی به اردوی اردوشاه آوردند و او با هفت کس از قرابنان خود که حیدرترخان و یوسف ترخان از آن جمله بودند بطرف شبرغان گریخته سایر لشکریان و اویماقاتی که همراه داشت با اموال و جهات، بتحت تصرف امرای محمدزمان میرزا درآمد. آن حضرت... آنچه از اموال امیراردوشاه و اتباع او بدست افتاده بود، بر امرا و لشکریان تقسیم کرده علم نصرت شیم بصوب سان و جهاریک برافراخت. در منزل قرابغاج بوضوح پیوست که امیراردوشاه از شبرغان بجانب بلخ رفته و محمدزمان میرزا به اتفاق امراء خاطر بر مصالحه قرار داده خوندمیر مولف حبیب السیر را به بلخ فرستاد تا نوعی سازد که اردوشاه آن مملکت را که اباً عن جد تعلق به آن حضرت داشت، بتصرف وی دهد و خود به غرجستان که یورت اصلی او بود، رود تا غبار فتنه فرونشیند و در این باب نشانها بنام امیراردوشاه فرستاد ولی او نپذیرفت. محمدزمان میرزا بخیال آنکه چون بظاهر بلخ رود، مردم آن بلاد رعایت حقوق و دودمان خاقان منصور (سلطان حسین میرزا) کرده ابواب شهر باز خواهند گشود متوجه آنجا شده بلوازم محاصره قیام نموده ولی فتح الباب میسر نشد و هر چند رسل و رسایل نزد اردوشاه فرستاد و از وعده و وعید سخن راند فایده نکرده در آن اثناء محقق شد که امیراردوشاه امیرخلیل را نزد ظهیرالدین محمد بابر فرستاد و ملتمس حضور شده تا شهر را به او تسلیم کند. چون متصور بود که عن قریب آن حضرت تشریف فرما شود محمدزمان میرزا از ظاهر بلخ به دره جز شد. در آن اثنا میرزا علی بیک و امیر محمدباقر و ولدان امیر محمدبرندق برلاس از طرف بدخشان بملازمت میرزا محمدزمان رسیده غاشیۀ دولتخواهی بر دوش گرفتند و میرزا علی بیک متعهد تمهید بساط مصالحه گشته و ازمحمدزمان میرزا رخصت حاصل کرده جریده به بلخ رفت و با امیراردوشاه ملاقات نمود بدلایل معقوله خاطرنشانش کرد که صلاح جانبین در تشیید قواعد مودت و رفع اسباب مخالفت است و مهم بر آن جمله قرار یافت که محمدزمان میرزا و امیراردوشاه با کسی اندک در قریۀ توخته که در دوفرسخی بلخ است، با یکدگر ملاقات نمایند و لوازم عهدو پیمان در میان آورده همعنان یکدگر به بلخ روند و چون میرزاعلی بیک بازآمده خبر مصالحه رسانید و از جانب امیراردوشاه سیدعبداﷲ و حیدرترخان بخدمت مخدوم زاده آمده آن حضرت و امرا و ارکان دولتش را سوگند دادند که در حق امیراردوشاه بد نیندیشند و از این طرف محمدقلی دیوانه که در سلک خواص بارگاه محمدزمان میرزا منتظم بود، به بلخ رفت و خاطر امیراردوشاه را مطمئن گردانید و او در صباح روز چهارشنبه از ایام ربیع الاول سنۀ ثلاث وعشرین وتسعمائه با چهل کس از خواص خویش که همه ایشان جهت رعایت حزم جبه در زیر جامه پوشیده بودند، به توخته آمده رستم بکاول را نزد شاهزاده فرستاد که آن حضرت نیز چنانکه قرار یافته بود، با سی چهل کس بدان جانب شتابد و محمدزمان میرزا با تمامی امرا و سپاه خود که قرب هزار تن بودند از دهانۀ ارنبر [ن ل: اریز] بصحرایی که واسطه است در میان آن منزل و قریۀ توخته شتافته آنجا لشکر را بتوقف امر کرد و با شصت هفتاد کس از مردم جلد بعزم ملاقات اردوشاه روان شد و با امرا مواضعه کرد که آن مقدار در آن موضع توقف کنند که اردوشاه بخدمت رسد. آنگاه بر جناح استعجال بجانب او در حرکت آیند و چون مخدوم زاده به توخته رسید امیراردوشاه از مرکب سرکشی فرود آمده سه نوبت زانو زد و شرف تقبیل انامل فیاض حاصل کرده بر زبان آورد که من از جملۀ نوکران فرمانبردارم وقتی مرا از درگاه راندند بگوشه ای رفتم، چون طلب فرمودید باز بملازمت آمدم و مخدوم زاده جوابی مناسب گفته همعنان یکدگر سوار شدند و روی بشهر آوردند و همان لحظه تمامی سپاه محمدزمان میرزا بمرکب عالی ملحق شده امیراردوشاه از آن کثرت بغایت هراسان گشت و خیال کرد که فرار کرده خود را پیش از مخدوم زاده بشهر رساند و نوبت دیگر طریق خلاف سلوک دارد و این معنی نزد امرای آن حضرت بوضوح پیوسته در وقتی که بگذرگاهی تنگ رسیدند امیراردوشاه را دستگیر کرده بقتل رسانیدند و آن چهل سوار که همراه او بودندبعضی گرفتار شده و زمره ای به بلخ گریختند و کیفیت حال را به قوام بیک بازگفتند. (حبط ج 2 صص 318-320)
لغت نامه دهخدا
از امنای ارغون خان. رجوع به حبط ج 2 صص 44-46 شود، در مشقت انداختن، بیمار و سست گردانیدن، ناقۀ رذیه (لاغر و فرومانده) بکسی دادن، لاغر و نزار گردانیدن. (منتهی الأرب). لاغر کردن ستور چنانک از رفتن بازماند. (تاج المصادر بیهقی). لاغر گردانیدن ستور چنانکه از رفتن بازماند. (زوزنی) ، پس گذاشتن. (منتهی الأرب) ، براه انداختن. (منتهی الأرب) ، صاحب شتران رذایا (یعنی شتران لاغر و فرومانده) شدن، پناه بکسی بردن. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
محل اردو. معسکر
لغت نامه دهخدا
(اُ لِ)
اردوبالیغ. موضعی است در بلاد مغولستان در کنار رود ارقون و نام اردوبالیغ را سپس بگردانیدند و ماووبالیغ گفتند. قراقورم: خواقینی که در الغ یورت چنگیزخان، که عبارت از کلوران و قراقورم است و به اردو بالیغ مشهور، بر مسند خانی نشسته اند... (حبط ج 2 ص 17). رجوع بتاریخ مغول ص 149 و 152 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اردوبیگ
تصویر اردوبیگ
فرمانده اردو فرمانده سپاهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوبیک
تصویر اردوبیک
ترکی سپهدار
فرهنگ لغت هوشیار
بادی که خاک را بشکل استوانه ای طویل باسمان برد عصار: سیلی کردی میان وادی بر قله کوه گرد بادی. (جامی) توضیح گرد باد معمولا بر اثر برخورد و تعارض دو باد سریع که در جهت مخالف یکدیگر حرکت میکنند بوجود میاید. ذرات هوا بسبب برخورد حرکتی دورانی و رو ببالا می یابند چون جهت بالا که مخالف سطح زمین است جهتی است بلا مانع و ذرات هوا میتوانند حرکت خود را ادامه د هند. شکل گرد باد معمولا استوانه یی نزدیک بمخروط است که راس آن متوجه زمین و قاعده آن بالاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
بونک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
محل اردو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
مخيّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
Encampment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
campement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
лагерь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
캠프
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
کیمپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
শিবির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
kambi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
מַחְנֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
キャンプ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
Lager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
शिविर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
perkemahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
ค่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
campamento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
campo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
acampamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
营地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
oboz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
табір
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
kamp
دیکشنری فارسی به هلندی