مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، مروارید یکتا، درّ یتیم، برای مثال سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲ - ۵۸۸)، کنایه از عزیز، سوگلی
مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، مروارید یکتا، درّ یتیم، برای مِثال سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲ - ۵۸۸)، کنایه از عزیز، سوگلی
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود