جدول جو
جدول جو

معنی ارخاف - جستجوی لغت در جدول جو

ارخاف
(کِ کَ / کِ)
ارخاف عجین، تنک و سست کردن خمیر و آب بر آن افزودن. (از منتهی الارب) ، سست تر. نرم تر
لغت نامه دهخدا
ارخاف
شل کردن خاز (خمیر)
تصویری از ارخاف
تصویر ارخاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خبرهای نادرست و سخنان دروغ گفتن و مردم را به هیجان و اضطراب افکندن، شایعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
در بدیع آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی به جای خود آن لفظ، برای مثال شنیدم که در روز امّید و بیم / بدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱ - ۳۷)، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
بزرگان دربار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ردف، خشت پختۀ بزرگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). آجر بزرگ. طابق، پیمانۀ مخصوص. رجوع به اردب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون شدن آواز و گریه و خنده در بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزون شدن صدای نخیف (آواز گریه و خنده در بینی). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا)
خبرهای دروغ افکندن. (تاج المصادر بیهقی).. خبرهای نادرست گفتن. هو انداختن. سخنان دروغ گفتن. خوض کردن در خبرهای فتنه و مانند آن. (منتهی الارب). خبر بد گفتن: پشت بغزنی و هندوستان کردن ناصوابست وز دگر سو به ارجاف خبر افتاد که علی تکین گذشته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خبر که بگمان خود گویند. خبر دروغ. چیزهای دروغ. ج، اراجیف: آن خبر بناصرالدین رسانیدند مقبول نداشت و ارجاف انگاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ / یِ کَ / کِ)
از پی درآمدن. از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن. در پی کسی رفتن. (منتهی الارب). پیروی کردن. از پی کسی رفتن.
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ زِ)
رخصت کردن. اذن دادن. اجازه دادن. روا شمردن. دستوری دادن.
لغت نامه دهخدا
(کِ کُ)
راندن با قید. (منتهی الأرب). با بند راندن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). شتر را بندنهاده رها کردن
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ / بِ نِ)
تیز نظر کردن. تیز کردن نظر را. (منتهی الأرب). نگریستن با جد و جهد. (آنندراج) ، صاحب حرص. (برهان). حریص. خداوند شره. (برهان). رجوع به آرغده شود
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ نَ)
شتابانیدن. (منتهی الأرب) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ سَ)
شتابانیده شدن در هزیمت و مانند آن. بشتافتن از بیم. شتافتن در رفتن.
لغت نامه دهخدا
(کَ فُ)
ارخام دجاجه بیضه ها را، زیر بال گرفتن ماکیان تخم ها را برای چوزه برآوردن. بر خایه نشستن ماکیان. (تاج المصادر بیهقی). زیر بال گرفتن ماکیان بیضه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رخل
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا)
مکیدن آب و نحو آن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارشاف
تصویر ارشاف
مکیدن آب مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخام
تصویر ارخام
برتخم نشستن: پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاف
تصویر ارزاف
سراسیمه کردن، هراسیدن، ازترس گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهاف
تصویر ارهاف
تیزکردن بی اندیشه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاف
تصویر اریاف
جمع ریف، سبزه زارها، کشتزارها به سبزه زار رسیدن، سبزشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاف
تصویر ارعاف
خون دماغ شدن، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاف
تصویر ارغاف
تیزنگریستن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خردی در پیری، درآمدن، آشکار کردن، بره آوردن بره زادن در پاییز
فرهنگ لغت هوشیار
سپس سوار نشستن برترک نشستن (ترک که به آرش رهانیست پارسی است)، برترک نشاندن، گوارزدن (گوار کنایه مسخرگی)، برآمدن ستارگان، جمع ردف، برترک نشستگان از پی در آمدن از پی فرا شدن پس روی کردن پیروی کردن در پی کسی رفتن، از پی در آوردن سپس نشاندن به ترک نشاندن کسی را با خود سوار کردن، از جمله کنایات است و کنایات آنست که چون گوینده بخواهد معنیی را بگوید یکی از توابع و لوازم آنرا بگوید و اشارت کند چنانکه گویند (دیگ فن از آتشدان فرو نمیاید) کنایت از اینکه او مهمان نواز است و همواره در خانه او مهمانی بر پاست. شاعری در حق طبیبی بیمارکش گفته: آنها که ز تیر و تیغ نگریزند از هیبت کشکاب تو خون می ریزند تو رفته بروستا و شهری بمراد بیمار همی شوند و بر میخیزند. یا ارداف نجوم. از پس یکدیگر بر آمدن ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
خبرهای دروغ، چیزهای دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
پرده کشیدن، نرم کردن، آرمیدن، تاراندن، سست کردن افسار، تند دویدن، فروهشتن فرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاخ
تصویر ارخاخ
تنک کردن خازه، گزافکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاص
تصویر ارخاص
ارزان کردن، ارزان شمردن، ارزان یافتن، ارزان خریدن، ساده کردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاء
تصویر ارخاء
نرم گردانیدن، فروهشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
((اِ))
خبرهای دروغ پراکندن، هو انداختن، سخنان واهی و دروغ گفتن، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن، خبر بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
((اَ))
وزیران و نزدیکان پادشاه، بزرگان دربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارداف
تصویر ارداف
((اِ))
از پی درآمدن، پیروی کردن، در پی کسی رفتن، از پی درآوردن، سپس نشاندن، به ترک نشاندن، نجوم، از پس یکدیگر برآمدن ستارگان
فرهنگ فارسی معین