جدول جو
جدول جو

معنی ارخاخ - جستجوی لغت در جدول جو

ارخاخ
(کَ دِ پَ)
مبالغه کردن در چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ارخاخ
تنک کردن خازه، گزافکاری
تصویری از ارخاخ
تصویر ارخاخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارخا
تصویر ارخا
سست کردن، رها کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رخ ّ که مهره ای است در شطرنج. (آنندراج). ج رخ ّ. (دهار) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پشت. (غیاث اللغات) ، جامه دان
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گاو دشتی. گاو کوهی. گاو وحشی.
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
آرد تنک سرشتن، رونق روی، نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن شتر گیرند، روغن خالص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ / کِ فُ)
ترش شدن خمیر. ترش کردن خمیر را. آرد تنک سرشتن (؟)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
فربه شدن. فربه گردیدن، یوم ارمام، از ایام عرب است. راعی راست:
تبصر خلیلی هل تری من ظعائن
تجاوزن ملحوبا فقلن متالعا
جواعل ارمام شمالاً و صاره
یمیناً فقطعن الوهاد الدوافعا.
و در کتاب متعهالادیب آمده که ارمام موضعی است وراء فید بین حاجر و فید و آن وادیی است و نصرگوید ازمام با زای معجم، وادیی است بین فید و مدینه بر طریق جاده، بین آن و فید قریب چهل میل است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
سست کردن.
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ اَ)
ارزان کردن. (منتهی الارب). ارخاص: ارخس السعر، ارزان کرد نرخ را
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ زِ)
رخصت کردن. اذن دادن. اجازه دادن. روا شمردن. دستوری دادن.
لغت نامه دهخدا
(کِ کَ / کِ)
ارخاف عجین، تنک و سست کردن خمیر و آب بر آن افزودن. (از منتهی الارب) ، سست تر. نرم تر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رخل
لغت نامه دهخدا
(کَ فُ)
ارخام دجاجه بیضه ها را، زیر بال گرفتن ماکیان تخم ها را برای چوزه برآوردن. بر خایه نشستن ماکیان. (تاج المصادر بیهقی). زیر بال گرفتن ماکیان بیضه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
ثابت و استوار گردانیدن. (منتهی الأرب). استوار کردن چیزی را
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ / بِ پَ)
در سختی افتادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خانه کردن شیطان در دلها: ان ّ الشیطان قد أربغ فی قلوبکم و عشّش، ای أقام علی فساد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فروهشته شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مخ. (یادداشت مؤلف) ، افزونی و زیادتی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
بامغز شدن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغزدار گشتن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارماخ
تصویر ارماخ
غوره برآوردن خرمابن، نرم شدن، رام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباخ
تصویر ارباخ
درسختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساخ
تصویر ارساخ
پایدار کردن استوارکردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رخ، رخ ها در شترنگ پیلمرغ ها زیست فراخ، زمین فراخ، زمین دمیده
فرهنگ لغت هوشیار
پرده کشیدن، نرم کردن، آرمیدن، تاراندن، سست کردن افسار، تند دویدن، فروهشتن فرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاص
تصویر ارخاص
ارزان کردن، ارزان شمردن، ارزان یافتن، ارزان خریدن، ساده کردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاف
تصویر ارخاف
شل کردن خاز (خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخام
تصویر ارخام
برتخم نشستن: پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاء
تصویر ارخاء
نرم گردانیدن، فروهشتن
فرهنگ فارسی معین