جدول جو
جدول جو

معنی ارجیج - جستجوی لغت در جدول جو

ارجیج
(اَ)
شهرکیست از ارمینیه، خرم و با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از وی زیلوهای قالی و شلواربند و چوب بسیار خیزد. (حدود العالم). و رجوع به ارجیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ اَ)
ارجاج فرس، نزدیک بزادن رسیدن اسب. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ جی یَ)
هر چیز امیدداشته شده. امیدداشته: ما لی فی فلان ارجیه، مرا بفلان امیدی نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارجیس. نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیۀ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان منسوبست فقیه صالح ابوالحسن علی بن محمد بن منصور بن داود الارجیشی. (معجم البلدان). بستانی گوید ارجیش شهرکیست در ولایت ارزروم که ارسیسا خوانده میشد. موقع آن بر ساحل شمالی بحیرۀ وان، در سفح کوه آرارات است و آن کرسی قضائی است در لواء وان که بهمین اسم خوانده میشود. ارجیش بسال 25 هجری قمری بر دست حبیب بن مسلمه الفهری فتح شد و آن اول شهریست که باذ کردی در سال 373 هجری قمری بر آن مسلط گردید و حسین بشنوی کرد شاعر از آن چنین یاد کرده است:
البشنویه انصار لدولتکم
و لیس فی ذاخفاً فی العجم والعرب
انصار باذ بارجیش و شیعته
بظاهرالموصل الحدباء فی العطب
بباجلایا جلونا عنه غمغمه
و نحن فی الروع جلائون للکرب.
و سپس باذ کشته شد و شهر مزبور از دست قوم او بیرون شد و بعدها پادشاه روم آنرا بسال 382 هجری قمری محاصره کرد و سپس سلطان محمد سلجوقی بسال 496 هجری قمری بدان جای درآمد و در سنۀ 601 گرجیان شهر و اطراف آنرا غارت و خراب کردند و سپس بلبان مملوک شاه ارمن بن سکمان در سال 603هجری قمری بر آن تملک یافت و آنگاه ملک الاوحد نجم الدین بن الملک العادل الایوبی بسال 604 بر آن مسلط گردید و سپس گرجیان بسال 605 بدانجا شدند و شهر را در حصارگرفته تصرف و غارت کردند و اهل آنرا به اسارت بردندو شهر را آتش زدند و خراب کردند و بعد قوم تاتار بدانجا دست یافتند و شنیعترین اعمال را مرتکب شدند. قضای آن از مرکز لواء 18 ساعت مسافت دارد و مشتمل بر 107 قریه و عده ای جوامع و مدارس است و سکنۀ آن در حدود یازده هزار است و اکثر مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان). ارجیش بزبان ارمنی قدیم ارچش، نام شهر قدیم ارمنستان، واقع در شمال شرقی دریاچۀ وان، به 39 درجه طول شمالی و 43 درجه و 20 دقیقه عرض شرقی. در قدیم مانند امروز دنبالۀ قسمت شمال شرقی دریاچۀ مزبور را بنام ارجیش میخواندند. در قرون وسطی، مجموع این بخش را عرب بنام دریاچۀ ارجیش مینامید. قول مستوفی جغرافی نویس ایرانی (که در حدود سال 740هجری قمری کتاب خود را تألیف کرده است) مؤید این گفتار است. از قرن دهم ارجیش با حکومت اخلاط مشترک گردید. و قرائن میرساند که این شهر در قدیم وجود داشته است.
در یونانی ارسیسا و در کتیبه های میخی ارزشکو (؟). بقول ثپدشیان مذکور است: چون دریاچۀ وان همواره بسمت شمال پیش میرود، آب آن از نیمۀ قرن پیش انقاض ارجیش را کاملاً احاطه کرده است. تقریباً در یک فرسنگ و نیمی شمال غربی ارجیش، شهر کوچک ارجیش جدید یا اگانتز قرار دارد و آن مقر ساخلو ترکان است و ایستگاه پست در طریق وان به ارزروم است. (دائرهالمعارف اسلام). و ارجیش را قلعه ای بوده است: برادرزادۀ (بیرام خواجه) قرامحمد در قلعۀ ارجیش بود، لشکریان پیرامون او گرفتند و در مرغزار ارجیش متمکن شدند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 203). و رجوع به حبط ج 2 ص 186، 197، 198 شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بحر یا بحیرۀ ارجیس، ارجیش. دریاچه ای در منتهای جنوب شرقی دریاچۀ وان. دریاچۀ خلاط. بحیرۀ طرّیخ. ابن البیطار گوید این دریاچه به آذربایجان است و ماهی طرّیخ را از آنجا ببغداد آرند:
تا بخط شط ارجیش درنگ است مرا
بحر ارجیش ز طبعم صدف افزود صدف
بحر ارجیش فزود از قدم من زان سانک
بحر ارجیش (؟) ز یونس شرف افزود شرف.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نعلین. (در نسخه ای از فرهنگ اسدی و جای دیگر دیده نشده) (لغت فرس اسدی ص 70)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
وادی مغاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رودباری با وادی فراخ. (منتهی الارب). رودبار با وادی فراخ. (ناظم الاطباء). رودباری جاودان فراخ. (آنندراج). وادی وسیع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کو کُ نَنْ دَ / دِ)
دمیدن بوی خوش. برانگیخته شدن بوی خوش. (آنندراج). بوی خوش دادن. (آنندراج). خوش بوی شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بوی. بوی خوش. (مهذب الاسماء). ارج. اریجه. ج، اراییج.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زبانۀ آتش. (منتهی الارب). بانگ آتش.
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
نام طبیبی یونانی و جالینوس در کتب خویش ازاو نام برده است. (از ابن الندیم). ظاهراً کلمه مصحف ارخیجانس است. رجوع به ارخیجانس و ارشیجانس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارجیه
تصویر ارجیه
دیرشده پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریج
تصویر اریج
((اَ رِ))
بوی خوش دادن، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
از انواع سار که روی بال های آن سیاه و بدنش سفید و روی سرش
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان جلال ازرک بابل
فرهنگ گویش مازندرانی