جدول جو
جدول جو

معنی ارجاعی - جستجوی لغت در جدول جو

ارجاعی
مرجعيٌّ
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به عربی
ارجاعی
Referential, Referentially
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ارجاعی
référentiel, de manière référentielle
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ارجاعی
הפניות , באופן הפניה
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به عبری
ارجاعی
referentieel
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به هلندی
ارجاعی
referenziell, referentiell
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به آلمانی
ارجاعی
референційний , посилально
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ارجاعی
referencyjny, referencyjnie
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به لهستانی
ارجاعی
参考的 , 参照地
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به چینی
ارجاعی
referencial, referencialmente
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ارجاعی
referenziale, in modo riferito
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ارجاعی
referencial, referencialmente
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ارجاعی
อ้างอิง , อย่างอ้างอิง
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به تایلندی
ارجاعی
参照の , 参照的に
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ارجاعی
referensial, secara referensial
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ارجاعی
संदर्भात्मक , संदर्भात्मक रूप से
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به هندی
ارجاعی
ارجاعی، برگشت پذیر
دیکشنری اردو به فارسی
ارجاعی
ارجاعی , حوالہ دینے کے طور پر
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به اردو
ارجاعی
উল্লেখযোগ্য , রেফারেন্সিয়ালভাবে
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به بنگالی
ارجاعی
ya kurejelea, kwa njia ya kumbukumbu
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ارجاعی
ссылочный , ссылочно
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به روسی
ارجاعی
참조의 , 참조적으로
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به کره ای
ارجاعی
referans, referans olarak
تصویری از ارجاعی
تصویر ارجاعی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
منسوب به ارتجاع.
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / اَ رَ / اَ)
منسوب به ارجان و آن کوره ای از کور اهواز از بلاد خوزستان است و آنرا ارغان بغین نیز گویند و صاحب اسمعیل بن عباد گاهی بدان فرود می آمد و ابوبکر خوارزمی در آغاز شعر خود گوید:
فلو ابصرت فی ارجان نفسی
علیه من ابی یحیی زمام.
(انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَرْرَ / اَ رَ / اَ)
ابوالحسن احمد بن محمد بن عقبه بن المرضرسی. وی پسر برادر عبدالله بن احمد بن عقبه است و ببغداد رحلت کرد و از ابوصالح عبدالرحمن بن سعید بن هارون الاصبهانی سماع داشت و سپس به ارجان بازگشت ودر اصفهان مدتی اقامت گزید و آنجا حدیث گفت و ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه الحافظ از او سماع دارد. (انساب سمعانی). و رجوع باعلام زرکلی احمد بن محمد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به ارجاء
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
باز گردانیدن، رجوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجعی
تصویر ارجعی
بازگرد مفرد امر حاضر از (رجوع) بازگرد (مونث) فجر: (ارجعی الی ربک راضیه مرضیه) (بی حس و بی گوش وبی فکرت شوید تاخطاب ارجعی را بشنوید) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
واپس گرا کهنه پرست منسوب به ارتجاع: حالت ارتجاعی، آنکه به بازگشت به اصول پیشین معتقداست آن که با جهش و پیشرفت مخالف باشد فکر و قانون و اصلی که در جهت حفظ وضع کهنه و پیشین و پایمال کردن نظام و اصول نو و مترقی جریان داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاعی
تصویر ارتجاعی
منسوب به ارتجاع، حالت ارتجاعی، آن که به بازگشت به اصول پیشین معتقد است، آن که با جهش و پیشرفت مخالف باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
باز فرستادن، فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتجاعی
تصویر ارتجاعی
واپسگرایانه
فرهنگ واژه فارسی سره
کهنه گرا، متحجر، محافظه کار، نوستیز، واپسگرا
متضاد: متجدد، نوگرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد