ارجاع سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر ادامه... سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر تصویر ارجاع فرهنگ فارسی عمید
ارجاع (کَ) بازگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : ارجعه اﷲ. ادامه... بازگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : ارجعه اﷲ. لغت نامه دهخدا
ارجاع ((اِ)) بازگردانیدن، رجوع کردن امری، احاله، حواله، مفرد ارجاعات ادامه... بازگردانیدن، رجوع کردن امری، احاله، حواله، مفرد ارجاعات تصویر ارجاع فرهنگ فارسی معین
ارجاع احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار ادامه... احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار فرهنگ واژه مترادف متضاد