جدول جو
جدول جو

معنی ارتنا - جستجوی لغت در جدول جو

ارتنا(اَ رَ)
بنی ارتنا، دولت کوچکی از بقایای دولت مغول. وقتی که آخرین فرد سلالۀ هلاکو ابوسعید وفات کرد یکی از ولاه او موسوم به تمرتاش بن چوپان در دیار روم اعلان استقلال کرد و پس از انتقال او بمصر، یکی از سرداران او در اناطولی بسمت نیابت او بر جای ماند و سیواس را مرکز حکومت خویش قرار داد و دولتی کوچک مشکل ساخت و چند تن از نسل او در آنجا فرمان راندند لکن نام آنان ضبط نشده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ارتنا(اَ رَ)
نامی است مغولی، از جمله نام سرداری مغول که پس از مرگ سلطان ابوسعید خود را مستقل شمرد. رجوع به جامعالتواریخ رشیدی ج 2 تعلیقات بلوشه ص 31 و 37 و رجوع به کلمه ارتنا (بنی...) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
(پسرانه)
ارژنگ کتاب مصور مانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتان
تصویر ارتان
(پسرانه)
نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابتنا
تصویر ابتنا
بنا کردن، ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجتنا
تصویر اجتنا
چیدن، جدا کردن و کندن میوه یا گل از درخت یا بوته، بریدن موی یا ناخن با قیچی ، دانه دانه برداشتن چیزی از زمین، مثل دانه برداشتن مرغ ، برگزیدن و جدا کردن چیزی از میان چیزهای دیگر ، چیزهایی را با نظم و ترتیب پهلوی هم یا روی هم قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده، جایی یا چیزی که دارای نقش و نگار زیبا باشد، نقش و نگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتنا
تصویر اعتنا
اهتمام ورزیدن به کاری، توجه داشتن به امری یا کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتنا
تصویر اقتنا
فراهم آوردن، گردآوردن، ذخیره کردن مال، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتجا
تصویر ارتجا
امید داشتن، امیدوار بودن، امیدواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتشا
تصویر ارتشا
رشوه گرفتن، رشوه خوردن، رشوه خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت، ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتضا
تصویر ارتضا
خشنود و خرسند شدن، رضایت
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
ناویدن (منتهی الارب) ، یعنی خرامیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغتنا
تصویر اغتنا
دشیادی (غیبت کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
سرمایه گذاری، پس انداز اندوختن، گرفتن، آزرمین شدن، گرد آوردن، اندوختن فراهم آوردن، (مال)، سرمایه گرفتن، گرد آوردن، اندوختن فراهم آوردن، (مال)، سرمایه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
توجه داشتن به امری یا کسی، اهتمام ورزیدن بکاری: توجه داشتن بامری یا کسی، فکر اندیشه توجه
فرهنگ لغت هوشیار
امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا. به ارتجال به بدیهه بی درنگ مرتج در حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتناح
تصویر ارتناح
تلو تلو خوردن، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتناج
تصویر ارتناج
خون آلوئگی، خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنا
تصویر اجتنا
میوه چیدن میوه چینی میوه چیدن بار از درخت باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پی افکندن خانه ساختن، فرزند یابی نهادن پی افکندن ساختن بنا کردن بنا گذاشتن بر آوردن (خانه و مانند آنرا)، آوردن زن را بخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکا
تصویر ارتکا
استوانیدن (استوانی اعتماد)
فرهنگ لغت هوشیار
برشدن برآمدن بالارفتن، برکشیدن بالابردن با رفتن بر با رفتن به با بر شدن، بر رفتن بلند بر آمدن پرشدن، صعود، آنست که شاعر صفتی آغاز کند و به مراتب با رود: (در سراب افتد اگر یک قطره خون از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات) یا قانون نشوء و ارتفاء. قانون تکامل (نظریه داروین)
فرهنگ لغت هوشیار
پسندیدن، خرسندی، برگزیدن پسندیدن خشنود کردن، اختیار کردن گزیدن بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رشوه ستدن، رشوت ستاندن، رشوه گرفتن، رشوه خوردن، پارک گیری، بدگند گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
((اَ تَ))
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده و به موجب آن مانی ادعای پیغمبری داشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتنا
تصویر اعتنا
پروا، روی آوری، پرداختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
Preferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
повышение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
Beförderung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
підвищення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
awans
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
晋升
دیکشنری فارسی به چینی