جدول جو
جدول جو

معنی ارتشاف - جستجوی لغت در جدول جو

ارتشاف(کارْ / رِ شِ کَ)
مکیدن (چنانکه آب را). رشف.
لغت نامه دهخدا
ارتشاف(اِ تِ)
نام کتاب لغت عرب ازابوحیان و اصل آن ’ارتشاف الضرب من کلام العرب’ است، در کاری افتادن که نتوان از آن بیرون شد. (منتهی الارب). در کاری دشخوار گرفتار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در گل افتادن. (منتهی الارب). در گل ماندن، در گل افکندن چیزیرا. (غیاث اللغات) ، بازداشتن پلیدی را. (منتهی الارب) ، فرورفتن در زمین سخت، چنانکه پای اسپ: فارتطمت بسراقه فرسه، پای اسب او فرورفت بزمین سخت
لغت نامه دهخدا
ارتشاف
مکیدن (آب و آبگونه ها)
تصویری از ارتشاف
تصویر ارتشاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتشا
تصویر ارتشا
رشوه گرفتن، رشوه خوردن، رشوه خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
کشف کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نیک برهنه گردیدن زن وقت آرامیدن با شوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، درآمدن و نزدیک رسیدن شب، میل کردن، مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درکشیده شدن پیر از پیری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخت گشتن. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
افتادن برف و پا گرفتن آن. افتادن برف و جای گرفتن آن بر زمین. (منتهی الارب). مؤلف تاج العروس گوید: ارتکف الثلج، اهمله الجوهری و قال شمر أی وقع فثبت فی الارض، زاد فی اللسان کقولک فی الفارسیه: بنشست
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب). ارتفاع، محکم گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ زَ)
رشوه ستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رشوت ستاندن. رشوت گرفتن. رشوه خوردن. پاره گرفتن. تبرطل، شیر مکیدن. رضاع. (زوزنی). شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). شیر خود خوردن. (تاج المصادر بیهقی) : ارتضعت العنز، اذا شربت لبن نفسها
لغت نامه دهخدا
(کارْ وَ)
مهر کردن غله و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهر کردن غله را در خرمن گاه
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کُ)
توانا و باقوت شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ / کِ)
ارتفاف لون، درخشیدن و روشن گردیدن رنگ و گونۀ کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ردیف خود ساختن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا)
مکیدن آب و نحو آن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نشافه (کفک شیر وقت دوشیدن) خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کفک شیر بیاشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). کف شیر بیاشامیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاف
تصویر اختصاف
به هم چسباندن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختشاع
تصویر اختشاع
فروتنی سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
رشوه ستدن، رشوت ستاندن، رشوه گرفتن، رشوه خوردن، پارک گیری، بدگند گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشاف
تصویر ارشاف
مکیدن آب مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
گشودن، باز کردن، کشف کردن و پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاح
تصویر ارتشاح
چکیدن تراویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاف
تصویر ارتفاف
سرخگونه شدن سرخگونگی سرسبزی شادابی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاف
تصویر ارتکاف
برف نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
((اِ تِ))
شکافتن، کشف کردن، کشف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتشاء
تصویر ارتشاء
((اِ تِ))
رشوه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
پی برد، پیدایش، نویابی، یافتن، یافته
فرهنگ واژه فارسی سره
باج، باجگیری، رشوت، رشوه، رشوه خوری، رشوه ستانی، رشوه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد