جدول جو
جدول جو

معنی ارتباطی - جستجوی لغت در جدول جو

ارتباطی
پیوندی پیوستک منسوب به ارتباط آنچه بستگی به ارتباط داشته باشد، پیوندگاهی. یا وسایل ارتباطی. وسیله هایی که میان دو نقطه یا میان دو کس ارتباط و پیوند برقرار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
ارتباطی
رسانشی
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتباطی
منسوب به ارتباط، آن چه که بستگی به ارتباط داشته باشد، ویژگی آن چه که با آن ارتباط برقرار می شود
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
فرهنگ فارسی معین
ارتباطی
Communicative
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ارتباطی
коммуникативный
دیکشنری فارسی به روسی
ارتباطی
kommunikativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
ارتباطی
комунікабельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ارتباطی
komunikatywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
ارتباطی
传播的
دیکشنری فارسی به چینی
ارتباطی
comunicativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ارتباطی
comunicativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ارتباطی
comunicativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ارتباطی
communicatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ارتباطی
communicatief
دیکشنری فارسی به هلندی
ارتباطی
การสื่อสาร
دیکشنری فارسی به تایلندی
ارتباطی
komunikatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ارتباطی
زحم
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباطی
संवादात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
ارتباطی
תקשורתית
دیکشنری فارسی به عبری
ارتباطی
コミュニケーションの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ارتباطی
의사소통의
دیکشنری فارسی به کره ای
ارتباطی
iletişimsel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ارتباطی
ya mawasiliano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ارتباطی
যোগাযোগমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
ارتباطی
مواصلاتی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مونث ارتباطی یا خطوط ارتباطیه. راههایی که ارتباط میان جایها را بر قرار میکند. یا وسایل ارتباطیه. وسیله هایی که ارتباط و پیوند میان جایها و کسان را برقرار میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
ربط، بستن، بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
پیوستگی، پیوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
رابطه داشتن، رفت و آمد داشتن، تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیله ای مخصوص، پیوستگی، بستگی، پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
((اِ تِ))
ربط دادن، پیوند چیزی به چیزی، بستگی، پیوستگی، رابطه، مفرد ارتباطات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
Pertinence, Relatedness, Relevance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
уместность , связанность , актуальность
دیکشنری فارسی به روسی
Relevanz, Zusammengehörigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
доречність , спорідненість , актуальність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
trafność, związek, istotność
دیکشنری فارسی به لهستانی