جدول جو
جدول جو

معنی ارتباطی - جستجوی لغت در جدول جو

ارتباطی(اِ تِ)
منسوب به ارتباط، کسی را از معرکه خسته برداشتن که هنوز زنده باشد. (منتهی الارب). مجروح برداشتن که هنوز زنده باشد. زخم دار را از جنگ گاه بدرآوردن. خسته که در وی جان باشد از جنگ گاه برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، ارتثاث ناقه، ذبح کردن ناقه رااز لاغری و پیری، فی اللغه مصدر ارتث الجریح، ای حمل من المعرکه و به رمق. و فی الشرع ان یرتفق الجریح بشی ٔ من مرافق الحیوه، او یثبت له حکم من احکام الاحیاء، کالاکل و الشرب و النوم و غیرها. کذا فی شرح الوقایه فی باب الشهید. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
ارتباطی
پیوندی پیوستک منسوب به ارتباط آنچه بستگی به ارتباط داشته باشد، پیوندگاهی. یا وسایل ارتباطی. وسیله هایی که میان دو نقطه یا میان دو کس ارتباط و پیوند برقرار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
ارتباطی
منسوب به ارتباط، آن چه که بستگی به ارتباط داشته باشد، ویژگی آن چه که با آن ارتباط برقرار می شود
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
فرهنگ فارسی معین
ارتباطی
رسانشی
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتباطی
تواصلٌ
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباطی
Communicative
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ارتباطی
communicatif
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ارتباطی
iletişimsel
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ارتباطی
مواصلاتی
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به اردو
ارتباطی
যোগাযোগমূলক
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به بنگالی
ارتباطی
ya mawasiliano
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ارتباطی
תקשורתית
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به عبری
ارتباطی
의사소통의
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به کره ای
ارتباطی
コミュニケーションの
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ارتباطی
संवादात्मक
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به هندی
ارتباطی
komunikatif
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ارتباطی
การสื่อสาร
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به تایلندی
ارتباطی
communicatief
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به هلندی
ارتباطی
comunicativo
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ارتباطی
comunicativo
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ارتباطی
comunicativo
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ارتباطی
传播的
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به چینی
ارتباطی
komunikatywny
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به لهستانی
ارتباطی
комунікабельний
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ارتباطی
kommunikativ
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به آلمانی
ارتباطی
коммуникативный
تصویری از ارتباطی
تصویر ارتباطی
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
رابطه داشتن، رفت و آمد داشتن، تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیله ای مخصوص، پیوستگی، بستگی، پیوند
فرهنگ فارسی عمید
مونث ارتباطی یا خطوط ارتباطیه. راههایی که ارتباط میان جایها را بر قرار میکند. یا وسایل ارتباطیه. وسیله هایی که ارتباط و پیوند میان جایها و کسان را برقرار میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
ربط، بستن، بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
((اِ تِ))
ربط دادن، پیوند چیزی به چیزی، بستگی، پیوستگی، رابطه، مفرد ارتباطات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
پیوستگی، پیوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
Pertinence, Relatedness, Relevance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
уместность , связанность , актуальность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
Relevanz, Zusammengehörigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
доречність , спорідненість , актуальність
دیکشنری فارسی به اوکراینی