- ارتاب
- سوده شدن و ریختن سوده ریزی، گدایی دربی نیازی
معنی ارتاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همسالان
به گودی نشستن چشم گود چشمی
پروردن کودک را تا بلوغ
لبخند زدن نرم خندیدن
بازرگان سوداگر
ترکی خوارزمی بازرگان سوداگر، هنباز (شریک) تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب
زبان کندی زبان کند گردانیدن
خندیدن
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
ترسیدن، بزرگداشتن
شک کردن، به شک افتادن
گناه و معصیت کردن
دیدبانی، چشم داشت چشم داشتن چیزی یا کسی را انتظار، دیدبانی کردن، با آمدن
کشیده شدن، خواستن، گرایش خواهانی خواستاری
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن
برنشاندن سوار گرداندن
جوی آب، رودخانه
ترسانیدن
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
ترساندن، شترسواری برشتر خسته نشستن ترسانیدن دچار هراس کردن
شتاب
سالار
ترساندن
نویساندن
پرتحمل
جمع عتبه، آستانه ها خرسندی نمودن، خوشنوداندن: خشنود کردن، بازایستادن جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در. یا اعتاب مقدسه. امکنه مقدسه که زیارتگاه مردم است
نویس آموزی: آموختن نوشتن، نویساندن
تیر پرتاب، نوعی تیر که آن را بسیار دور توان انداخت
انتظار کشیدن، انتظار
بسیار تابیده، تابدار، پر پیچ و خم
شک کردن، در شک افتادن، شک پیدا کردن
ترب ها، هم سالان، همزادان، جمع واژۀ ترب