جدول جو
جدول جو

معنی اربیکاک - جستجوی لغت در جدول جو

اربیکاک(قَ شِ)
اربیکاک رای، شوریده رای و خرد شدن. شوریده شدن عقل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اریکا
تصویر اریکا
(دخترانه)
نام روستایی در استان مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
(نَ لَ / لِ بَ)
برآمدن گیاه، یقال: اضبأکّت الارض، ای خرج نبتها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اضبئکاک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رک ّ و رک ّ، به معنی باران نرم ریزه یا زاید از باران نرم ریزه. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باران قطره کوچک را گویند که نرم باران باشد. (برهان). باران خردقطره بود. (جهانگیری) (شعوری). باران خرد و قطرۀ کوچک. (آنندراج) :
یک قطره ز ارکاک کف راد تو شاها
تشویرده قلزم و عمان و محیط است.
شهاب الدین خطاط.
ظاهراً کلمه بفتح اول و جمع رک ّ است و عربی است نه فارسی چنانکه برهان و جهانگیری گمان برده اند
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
باران ریزه باریدن آسمان. (منتهی الأرب). باران خرد باریدن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24 دقیقه طول غربی. واقع در 640 میلی جنوب شرقی لیما و 30 میلی جنوب تکنا. بدانجا زلزله های مهیب حادث شده و از آن جمله زلزلۀ سنه 1285 هجری قمری که ضایعات بسیار وارد آورد و 500 تن کشته شد و 12 میلیون ریال خسارت وارد آمد و پس از آن مدی عظیم در دریا پدید آمد و همه کشتی های بزرگ ایالات متحده آمریکا غرق گشت و هیچیک از ملاحان نجات نیافتند و جزایر مجاوره بزیر آب فرورفت. سکنۀ آن به 4000 تن میرسد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
بغایت سرخ شدن چنانکه بسیاهی مایل باشد. (کنزاللغات). برنگ رمکه ای شدن شتر. برنگ رمکه گردیدن شتر. (منتهی الأرب). سخت سرخ شدن اشتر چنانکه با سیاهی زند. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(گُ)
جنبیدن. لرزیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ بی یا)
جمع واژۀ اربیه، بمعنی بیغولۀ ران.
- فتق الاربیات، فتق بیغولۀ ران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بواسیر بینی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حیوانیست بحری. (مفاتیح). نوعی ماهی است که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی. (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه خوانند. (منتهی الارب). آنرا میک نیز خوانند و به تازی جرادالبحر وبهندی جهنکه گویند. (جهانگیری). عرب جرادالبحر و شیرازیان میگو بفتح میم خوانند و نمک سود خشک آنرا خورند و با برنج و روغن نیز پزند. (آنندراج). نوع من السمک و یسمی الروبیان، کذا نقلوه فلاوجه لتغلیطه. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ملخ دریائی است و آنرا جرادالبحر خوانند و این دو نوع است کوچک و بزرگ و بپارسی میک دریائی خوانند و ماهی روبیان خوانند و اگرچه صاحب جامع یک قول آورده است که بلغت اهل شام نوعی از بابونه است و قول دیگر آورده است که آن بهار است آن هر دو قول خلاف است. آنچه محقق است گفته شد و طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر است. بهترین آن تازه بود. منفعت وی آنست که باه را قوه دهد و زیاده کند و طبع را نرم کند و گویند غذاء صالح دهد اما اصح آنست باه را زیاده کند و خلطی غلیظ و بد در وی حاصل شود و نمک سود آن مولد سودا بود و مصلح آن روغن بادام بود و بدل آن روبیا (؟) و باقی منفعت در روبیان گفته شود. (اختیارات بدیعی). قمرون. فرنیط. فریدس. جرادالبحر. زلعتان. استقوز. ابن البیطار گوید: به کلمه اربیان معنی ملخ (جراد) نیز داده اند یا بهتر جرادالبحر و آنرا روبیان نیز گویند. و هم او در کلمه روبیان گوید نوعی ماهی دریاست که آنرا فرندس نامند و در مصر و در اندلس آنرا قمرون خوانند و گوید که رازی در حاوی میگوید که جالینوس در کتاب ’التریاق الی قیصر’ آورده است که روبیان غده های سخت را نرم کند و تیر و پیکان و تریشه ها را از گوشت برآرد و حب القرع را دفع کند و لکلرک مترجم ابن البیطار آنرا به امار ترجمه کرده است و بگمان ما او مشتبه است چه روبیان و میگو و جرادالبحر نام حیوانیست دریائی به اندازۀ ملخی که آنرا نمک سود کرده تر و خشک خورند و درجنوب ایران آنرا با پلو مخلوط کنند و امار حیوانی دریائی دیگر است بزرگ جثه. رجوع به سرطان بحری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت ژند و پاژند بام خانه را گویند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شوریده شدن رای مردم و نیافتن مخرجی از آن، یقال انباک القوم. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شوریده شدن و اختلاط رای که مخرجی از آن نیابند. (از ذیل اقرب الموارد) ، ناایستادن قی. (ناظم الاطباء). منقطع نشدن قی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِ شِ کَ)
سخت خشم گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ /نَ هَُ تَ / تِ پِ / پَ)
رجوع به اضمئکاک و اضبیکاک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ بَ)
بیرون آمدن گیاه زمین. (از اقرب الموارد). و رجوع به اضبیکاک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رجوع به اصمئکاک شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اربداد. رجوع به اربداد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمکاک
تصویر ارمکاک
نزاریدن دام لاغر شدن دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنیکا
تصویر ارنیکا
فرانسوی زرده بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه باریدن ریزه بارش، جمع رک باران نرم و ریزه. باران نرم و ریزه باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
((اَ یا اُ))
میگو، بابونه سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارکاک
تصویر ارکاک
باران نرم و ریزه باریدن
فرهنگ فارسی معین
از خاندان های مقیم در روستای ناندل دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی