جدول جو
جدول جو

معنی اربیخ - جستجوی لغت در جدول جو

اربیخ
(اَ)
شهریست بمغرب حلب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اربیل
تصویر اربیل
(پسرانه)
بسیار خوب (نگارش کردی: ههولر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاربیخ
تصویر چاربیخ
چهاربیخ، برای مثال درختی ست شش پهلو و چار بیخ / تنی چند را بسته بر چارمیخ (نظامی۵ - ۷۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
(اُ رَ با)
سختی. سختی زمانه، اربیکاک از امری، بازایستادن از کاری
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهارریشه. بیخ کاسنی، بیخ رازیانه، بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند، چهارعنصر:
دو شاخ گیسوی او چون چهاربیخ حیات
به هر کجا که اثر کرد اخرج المرعی.
خاقانی.
رجوع به چاربیخ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهاراصلی. چهارریشه ای، چهارعنصری. رجوع به چاربیخی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از مصححان برهان قاطع چ کلکته 1818 میلادی (فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 165)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مرد کلان و ستبر، پالان شتر کلان و بزرگ. (ناظم الاطباء). پالان بزرگ. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ با)
زیادتر. زیاده. افزون: و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم ان تکون امهٌ هی اربی من امه انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمه ماکنتم فیه تختلفون. (قرآن 92/16) ، و نباشید مانند آنکه گسیخت رشتۀ خود را از پس توانائی، میگیرید سوگندهای خودتان را بخیانت میان شما که باشد گروهی که آن گروه افزون از گروهی، جز این نیست می آزماید شما را خدا به آن و تا روشن کند برای شما روز رستخیز آنچه را بودید در آن اختلاف میکردید. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 285)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رن علیا، از ناحیۀ ریبوویلّه، دارای 3976 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیرونی در آثارالباقیه درجدول ملوک کلدانی این نام را آورده و این نام پادشاه هخامنشی است که یونانیها آنرا آرسس می آورند و بیرونی در نام داریوش کدمان گوید: داریوش بن ارسیخ. و رجوع به ارسیس و آرسس شود، نام قلعه ای بود. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ / بِ پَ)
در سختی افتادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خانه کردن شیطان در دلها: ان ّ الشیطان قد أربغ فی قلوبکم و عشّش، ای أقام علی فساد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است به روسیۀ شرقی (سیبری) ، بمسافت 410 هزارگزی مشرق پرم در ملتقای دو نهراربیت و نیتزا، دارای 10000 تن سکنه و معادن است
لغت نامه دهخدا
بیونانی علیق است. (فهرست مخزن الأدویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اربل. شهری بزرگ بسرزمین آشور در جلگه های نینوای قدیم. آخرین جنگ داریوش سوم با اسکندر مقدونی در این موضع روی داد. رجوع به ایران باستان ص 105، 1370، 1372، 1377، 1378، 1390، 1393، 1394، 1401، 1406، 1478، 1814، 1827، 2275، 2288، 2421، 2483، 2524، 2632 و اربل شود
لغت نامه دهخدا
(اُ بی یَ)
بیغولۀ ران. کش ران که بشکم پیوسته است. بن ران. (غیاث). بیخ ران یا مابین اعلی و اسفل شکم. بن ران. کش.
- فتق اربیه. رجوع به فتق و اربیات شود.
لغت نامه دهخدا
اصول اربعه، چهار ریشه و آن ریشه خطمی و رازیانه و کرفس و کبر باشد، بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند، (برهان) (آنندراج)،
دارای چهار ریشه، چارریشه، چاراصل:
درختی است شش پهلو و چاربیخ
تنی چند را بسته بر چارمیخ،
نظامی (شرفنامه ص 89)،
، کنایه است از چار عنصر، (برهان)
لغت نامه دهخدا
چاراصلی، چارریشه ای، کنایه از ریشۀمحکم و استوار، چارعنصری:
کاین هفت خدنگ چاربیخی
وین نه سپر هزارمیخی،
نظامی (لیلی و مجنون)
لغت نامه دهخدا
بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس که آنها را اصول الاربعه گونید، چهار عنصر: آب باد خاک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربی
تصویر اربی
زیاده، زیادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیخ
تصویر ربیخ
پالان بزرگ پالان ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباخ
تصویر ارباخ
درسختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیه
تصویر اربیه
بن ران کشاله ران کشاله ران
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از رنگ های بز (خرمایی رنگ)
فرهنگ گویش مازندرانی