جدول جو
جدول جو

معنی اربلس - جستجوی لغت در جدول جو

اربلس
(اِ بِلْ لِ)
اربلیس. (ابن الندیم). کنیز ارسطو حکیم مشهور یونانی. (تاریخ الحکماء قفطی ص 32 س 19 و ص 33 س 9) ، اهل عهد و پیمان. اهل میثاق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارباس
تصویر ارباس
(پسرانه)
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
بیونانی علیق است. (فهرست مخزن الأدویه)
لغت نامه دهخدا
الطرسوسی. از اطباء دورۀ فترت بین ابقراط و جالینوس. (عیون الانباء ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِلْ لی)
اربلّس. (تاریخ الحکماء قفطی). کنیز ارسطو. (ابن الندیم) (عیون الانباء ج 1 ص 60 و 61)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
نسبت است به اربل و آن قلعه ایست بیک مرحله ای موصل و جماعتی از علماء از آنجا برخاسته اند از آن جمله ابواحمد القاسم بن المظفر الشهرزوری و ابوسلیمان داود بن محمد بن الحسن بن ابی خالد الاربلی الموصلی. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
صلاح الدین. مؤلف معجم المطبوعات آرد: الامام علاءالدین بن علی بن الامام بدرالدین بن محمد الاربلی. او راست: جواهرالادب فی معرفه کلام العرب، مشتمل بر قسم سوم از اقسام کلمه، یعنی حرف و آنرا برای تقرب به ملک الظاهربن الظاهر تألیف کرده است و آن بتصحیح شیخ علی نائل بمطبعۀ وادی النیل بسال 1294هجری قمری بطبع رسیده است، حاجت. نیاز: و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربه من الرجال... (قرآن 31/24) ، و آشکار نکنند (زنان مؤمنه) آرایش خود را مگر برای شوهرهاشان یا پدرهاشان یا پدران شوهرشان یا پسرهاشان یا پسران شوهرهاشان یا برادرهاشان یاپسران برادرهاشان یا پسرهای خواهرانشان یا زنهاشان یا آنچه را مالک شده دستهای آنها یا پیروان غیرصاحب احتیاج از مردان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 28)، حیله، شرم زن. ج، ارب
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ خوَرْ / خُرْ)
به خشم آوردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بیونانی نمام بستانی است. (فهرست مخزن الأدویه). ارقلیس. (نسخه ای از تحفۀ حکیم مؤمن) ، روغن جلوز. (فهرست مخزن الأدویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ربل اربل، مبالغه است و ربل اقسامی است از درخت که در آخر تابستان بسردی شب بی باران برگ و بار بیرون آرد
لغت نامه دهخدا
(اُ بُ)
نام شهر و ناحیه ایست بزرگ در افریقا که تا قیروان از سمت مغرب سه روز راه است. (از مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
نام محلی پیرو (گونه ای از سرو کوهی) در گیلان. رجوع به پیرو شود، ستونی از ستونهای بنا. ستونی از ستونهای خانه، جمع واژۀ ربیعالجداول. (منتهی الارب). و الجداول، جمع واژۀ جدول و هو النهر الصغیر. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لُ)
مردی که پولس در انجیل بدو سلام میفرستد و مصفای در مسیح میخواند و بر حسب روایات عیسوی اسقف ازمیر یا هرقله (ارقلیه، دمشقی) بوده است.
لغت نامه دهخدا
در درفک و شیر کوه یک نوع پیرو را گویند، در منجیل یکنوع ارس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
از مراتع واقع در تاویر علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی