- اربابی
- خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
معنی اربابی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
سالار
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
جمع رب، پرورش دهندگان، مربیان، مالک، دارا، صاحب ملک، خداوندگار، آقا
شراکت
حکومتی
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
منسوب به اثبات ایجابی موجبه مثبته مقابل سلبی نفیی
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
عمل ارزیاب عمل یافتن ارزش و بهای هر چیز سنجش و بررسی حدود هر چیز و بر آورد کردن ارزش آن تقویم: (خانه های شهر ارزیابی شد)
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
پیوندی پیوستک منسوب به ارتباط آنچه بستگی به ارتباط داشته باشد، پیوندگاهی. یا وسایل ارتباطی. وسیله هایی که میان دو نقطه یا میان دو کس ارتباط و پیوند برقرار میکند
پروردن کودک را تا بلوغ
درتازی نیست (تک ارباب) دارندگان زمینداران بالاسران خاوندان
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید
حاجت نیازمندی، ضرورت، سزاواری شایستگی لیاقت، طور روش رسم، ضروری
شغل ومنصب دربان
باقیمانده
پرستو، گروه ها، گله گله
ناخواسته، به زور
رسانشی
سودار
پاوهنگی (وهنگ رکاب برهان)
شتربانی ساروانی
بادیه نشین، عرب
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
منسوب به انباغ: (زین قبه که خواهران انباغی هستند درو چهار هم پهلو) (ناصر خسرو 379)
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
ولنگاری ولگردی عمل و فعل اوباش الواطی هرزگی فسق و فجور اشتغال بلهو و لعب