جدول جو
جدول جو

معنی ارباب - جستجوی لغت در جدول جو

ارباب
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
فرهنگ فارسی عمید
ارباب
(قَ نَ / نُ / نِ)
نزدیک چیزی شدن.
لغت نامه دهخدا
ارباب
(اَ)
جمع واژۀ رب ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رب ّ شود. خدایان. پروردگاران: و لایأمرکم أن تتخذوا الملائکه والنبیین أرباباً... (قرآن 80/3) ، و شما را امر نمیکند که ملائکه و پیامبران را به خدائی بگیرید. یا صاحبی السجن أارباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار. (قرآن 39/12) ، ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متعدد بهترند یا خدای واحد قهار، خبرگیری نمودن از نفقۀ عیال خود. (از منتهی الارب). قیام به نفقۀ اهل خود. (از اقرب الموارد) ، سخت گرم شدن آفتاب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سنگین کردن. اثقال. (از اقرب الموارد) : فدعا باناء یربض الرهط، پس ظرفی خواست که سیراب کند آن گروه را و گران سازد آنان راکه به خواب روند درازا بر زمین. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ارباب
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
ارباب
جمع رب، پرورش دهندگان، مربیان، مالک، دارا، صاحب ملک، خداوندگار، آقا
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
فرهنگ فارسی معین
ارباب
سالار
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
فرهنگ واژه فارسی سره
ارباب
آقا، خواجه، سرور، صاحب، کارفرما، مخدوم، مولا، فئودال، مالک، ملاک
متضاد: نوکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارباب
صاحب مالک، زمین دار بزرگ در سیسم تولیدی ارباب رعیتی، صاحب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارباس
تصویر ارباس
(پسرانه)
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارباد
تصویر ارباد
(پسرانه)
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاب
تصویر ارکاب
برنشاندن سوار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاب
تصویر ارغاب
جوی آب، رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباب
تصویر اشباب
برانگیختن، پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهاب
تصویر ارهاب
ترساندن، شترسواری برشتر خسته نشستن ترسانیدن دچار هراس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباب
تصویر اسباب
جمع سبب، لوازم، آلات
فرهنگ لغت هوشیار
فرو رفتن خور مویزکردن کشمش ساختن از در برای نمونه: به جای از باب آشتی از در آشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباح
تصویر ارباح
بهره پردازی بهره پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درباب
تصویر درباب
زاغ کبود از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاب
تصویر ارجاب
ترسیدن، بزرگداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباش
تصویر ارباش
برگ آوری (درختان)، شکافیدن نیام نیام گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباخ
تصویر ارباخ
درسختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباب
تصویر ارتباب
پروردن کودک را تا بلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
دوست داشتن، برگزیدن، دانه بر آوردن، دانه بستن جمع حبیب دوستان یاران. دوست داشتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساب
تصویر ارساب
به گودی نشستن چشم گود چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباب
تصویر ادباب
دادگستران نرم راندن کودک فرا گستردن (تسری دادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاب
تصویر ارتاب
سوده شدن و ریختن سوده ریزی، گدایی دربی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ربع، چاریک ها، جمع ربع ربع ها چهاریک ها. یا ارباع عالم. چهار گوشه جهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ربض، شکنبه روده ها در آغل کردن ستور، به زانو درآمدن ازبار، فروافتادن از مستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرباب
تصویر زرباب
پارسی تازی گشته آب رز رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکباب
تصویر اکباب
افکندن، نگون فتادن، نگونساری
فرهنگ واژه فارسی سره