جدول جو
جدول جو

معنی اراقو - جستجوی لغت در جدول جو

اراقو(اَ)
اراقوا. بلغت رومی نام تخمی است بشکل مدور و برنگ سیاه و بغایت صلب و در میان گندم و عدس بسیار میباشدو آنرا بشیرازی سیهک خوانند. آرد آنرا با سرکه و آب بسرشند و بر ورمهای گرم و صلب ضماد کنند نرم سازد. (برهان قاطع). دانه ایست سیاه در میان گندم و عدس بیشتر پیدا شود. جنگلنگ (ظ: جلبنگ). (بحر الجواهر). بیونانی تخمیست سیاه و مدور و تلخ و در میان گندم و عدس میباشد و بفارسی سیهک نامند، ملین و محلل و ضماد اوبا سرکه جهت اورام صلبه حاره و تسکین درد او نافع وردی الغذاء و نفاخ و مورث قولنج ریحی و مصلحش سرکۀ ممزوج بشیرینی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تخمی است سیاه مدورشکل بغایت صلب و در میان عدس میباشد، به پارسی آنرا سیهک گویند. منفعت وی آنست که چون آرد وی با سرکه و آب بسرشند و شش ساعت در آفتاب نهند و بعد از آن با آب تنهای دیگر بسرشند نیک و بر ورمهای گرم صلب ضماد کنند نرم گرداند و درد آن زایل کند. (اختیارات بدیعی). سیاهک. رغیدا. هر. هربنگ. هرّه. گال بنگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اراقت
تصویر اراقت
ریختن آب، خون یا مایع دیگر، ریختن، ادرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراقم
تصویر اراقم
ارقم ها، مارهای سیاه و سفید کشنده، جمع واژۀ ارقم
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ پَ / پِ)
اراقت. ریختن. بریختن. ریختن مایع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریختن آب و آنچه به آن ماند. (مؤید الفضلاء). ریختن خون و آب و مانند آن. صب ّ. هراقه. اهراق.
- اراقت دماء، سفک دماء: به اراقت دماء و افاتت ذماء، باک نداشتی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 369).
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ)
جمع واژۀ ارقم، از اقسام مار:
متی آت الاراقم لایضرنی
نبیب الأسعدی ّ و ما یقول .
(الموشح مرزبانی ج 1 ص 135).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است در قول ابن احمر:
کأن علی الجمال أوان حفّت
هجائن من نعاج اراق عینا.
و زیدالخیل الطائی گوید:
و لما أن بدت لصفا أراق
تجمع من طوائفهم فلول
کانهم بجنب الحوض اصلا
نعام قالص عنه الظلول.
(معجم البلدان) ، اصمعی گوید کوهی است هذیل را. (معجم البلدان) ، ذواراک موضعی است در اشعار. (معجم البلدان). موضعی از نمره در عرفه. و گویند از مواقف عرفه است. بخشی از آن در جهت شام و بخشی از جهت یمن. (معجم البلدان). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 372 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از حکمای سریانی است که فیثاغورس در شهر دیلون به دیدار او رفته و تا هنگام مرگش نزد او بوده است، رجوع به عیون الانباء فی طبقات الاطباء جزء 1 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
فرهنگ لغت هوشیار
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن ریختن ریختن مایع (آب و آنچه بدان ماند)، بول کردن شاشیدن، یا اراقت دماء. سفک دماء ریختن خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراق
تصویر اراق
انگل (آفت)، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
((اِ قِ))
ریختن آب یا مایعات، شاشیدن، اراقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراقت
تصویر اراقت
((اِ قَ))
ریختن آب یا مایعات، شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی