- اراض
- خوان بزرگ: پشمباف پرندباف
معنی اراض - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ارض
سیراب گرداندن
سیراب گرداندن
زمین ها
ارض ها، زمین ها، جمع واژۀ ارض
جمع ارض، زمین ها، زمین های دایر و مزروع، موات زمین هایی که دایر نباشد و مالکی نداشته باشد، عشر زمین هایی که موقع گرفتن مالیات مساحت آن منظور نمی شود، بایر زمین هایی که در آن ها کشت و زرع و آبادی نبا
ناراضی
اشتربند، رگ ران ریسمانی که بوسیله آن خرده دست شتر بر بندند تا دست از زمین برداشته دارد بند، نام رگی است در پای. بیخ انگدان بیخ انجدان
خوی ریختن، درنگیدن، بریدن شیر
خشنودش سگیرش خشنود کردن راضی گردانیدن ترضیه دادن چیزی به کسی برای خشنود کردن او اقناع
جمع ربض، شکنبه روده ها در آغل کردن ستور، به زانو درآمدن ازبار، فروافتادن از مستی
از شمال محدود است به فراهان و از مشرق به خاک قم و از جنوب به محلات و از مغرب به کوه شازند، آب و هوای آن معتدل و زمستانهای آن بسیار سرد میشود، زراعت آن بیشتر دیم و آب آن از چشمه و قنوات است و رودخانه مهمی ندارد روفان دار چوج از درختان درختچه ایست از تیره اراکیها که فقط شامل یک گونه است. برگهایش متقابل و کمی گوشتالوست گلهایش سفید رنگ و کوچک و بشکل خوشه - که در انتهای شاخه ها قرار میگیرند - میباشد. میوه اش هسته و زرد رنگ است و آنرا کباث نامند و در صورتیکه نارس باشد سبز رنگ است که خمط یا جهاض نامیده میشود و خواص دارویی دارد. از برگ این گیاه شتران تغذیه میکنند و از ریشه آن که چوبی و ستبر است در قدیم مسواک درخت مسواک سجره السواک چوج
انگل (آفت)، زردی
فرانسوی توفبار
دروغ لاینده
آتش، سوخته
جمع رمضان، ماه نهم قمری
سوختن از ریگ گرم
رگ ران
رویگردانی
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
اشنان فروش، آهک پز
روی گردانیدن از چیزی
پولی را قرض دادن
عطا دادن کسی را
جمع غرض، نیت ها، مقصودها، خواهشها، آرزوها، مرادها، هدفها
بیمار گردانیدن، بیمار کردن
خرمای رسیده
راضی کردن، خشنود کردن، برآورده کردن
مرض ها، بیماری ها، ناخوشی ها، جمع واژۀ مرض
روی برگردانیدن، رخ برتافتن، دوری کردن، پرهیز کردن، پرهیز کردن از چیزی
عرض ها، متاع ها، کالاها، بیماریها، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد، جمع واژۀ عرض
درختی گرمسیری شبیه درخت انار، با برگ های پهن و همیشه سبز، چوب سست، گل های سفید یا سرخ و میوه ای خوشه ای به رنگ سرخ یا بنفش با طعم تلخ، درخت مسواک
غرض ها، قصدها، مقصودها، نشانۀ تیرها، هدف ها، جمع واژۀ غرض