- ارادی
- منسوب به اراده، اختیاری
معنی ارادی - جستجوی لغت در جدول جو
- ارادی
- از روی میل و قصد، اختیاری، آگاهانه مثلاً رفتار ارادی
- ارادی
- Willful
- ارادی
- упрямый
- ارادی
- willens
- ارادی
- впертий
- ارادی
- uparty
- ارادی
- obstinado
- ارادی
- testardo
- ارادی
- voluntarioso
- ارادی
- volontaire
- ارادی
- koppig
- ارادی
- ดื้อรั้น
- ارادی
- keras kepala
- ارادی
- اهتزازٌ
- ارادی
- जिद्दी
- ارادی
- mkaidi
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنیرمایه مایه پنیر از دانه های گیاهی
جمع ارض
دوست داشتن
درتازی با اراده یکی است ولی در فارسی این دو را با آرش های (معنی ها) گوناگون به کاربرند سرسپردگی خواستن، خواست میل قصد آهنگ، خواست خدا مشیت قضا قدر تقدیر، توجه خاص مرید به مرشد و سالک به پیر و امثال آن، اخص و اظهار کوچکی در دوستی دوستی از روی اعتقاد و ایمان. یا ارادت غایبانه. اخص و اظهار دوستی و عقه مندی بکسی قبل از آشنایی وی
زمین ها
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
کسانی
جمع عدو، دشمنان جمع اعدا جمع ال، جمع عدو دشمنان
دستها
منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته