جدول جو
جدول جو

معنی ارآء - جستجوی لغت در جدول جو

ارآء(قَ دَ کَ / کِ)
ارءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن.
لغت نامه دهخدا
ارآء(اَرْ)
ارٔاء. جمع واژۀ رأی، بمعنی اعتقاد و بینائی. (آنندراج) ، آبی است بنی ریاح بن یربوع را به حزن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
ارائه. نمودن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تباه کردن درز چرم یا درفش سطبرزده برشتۀ باریک دوختن آن.
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ دَ زَ)
وعده پذیرفتن، اتآق قوس، تمام کشیدن کمان را
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکئآء. ناپسندیدن چیزی را و مکروه داشتن. (ناظم الاطباء). از چیزی یا کسی کراهت داشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در زمین تابان و لغزان درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ خوا / خا)
پر شدن شکم چندانکه گران شود و جنبش نتواند
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
اصآی جوجه، به بانگ آوردن آن. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). به بانگ آوردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
جمع واژۀ ارب، بمعنی زیرکی و مکر و زشتی و شر و بدی و عقل و دین و شرم زن و حاجت و عضو: السجود علی سبعه ارآب، یعنی سجده بر هفت عضو است: پیشانی و دو دست و دو قدم و دو زانو، یعنی مساجد سبعه
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
ارآب صدع، پیوند کردن شکاف را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
جمع واژۀ رئد، شک آوردن. ریبت آوردن، تهمت کردن، صاحب شک وتهمت گردیدن مرد (یعنی متهم شدن) ، یا کار ناپسندی کردن، جغرات ساختن شیر را. ماست بستن
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ)
جمع واژۀ بری ٔ. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بری ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
جمع واژۀ نؤی و نؤی ̍. (از ناظم الاطباء). رجوع به نؤی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انئاء. دور گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). دورکردن. (مصادر زوزنی). انأیته انئاءً، دور گردانیدم او را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
امأاء. صد کس شدن قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تَ قَسْ سُ)
مراآه. کاری برای دیدار کسی کردن. (تاج المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرآء
تصویر مرآء
مرآت در فارسی: آیینه
فرهنگ لغت هوشیار