جدول جو
جدول جو

معنی اذیت - جستجوی لغت در جدول جو

اذیت
رنج دادن، آزار دادن، آزار
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
فرهنگ فارسی عمید
اذیت
(کَ حَ بَ)
آزار. (غیاث اللغات). ستوهی. (دستوراللغه). رنج. (غیاث اللغات). کربت. کرب. زحمت. کدّ. تعب. عنا. محنت. شکنجه. عذاب. رنجه شدن.
- اذیت کردن، و اذیت دادن، آزار کردن. آزردن. تصدیع دادن. عذاب دادن. معذب داشتن. تعذیب. لسع. (منتهی الارب). ایذاء. رنجه داشتن.
، مخفف اگر بمعنی یا:
اکنون که ترا تکلفی گویم
پیداست بر آفرینم ار نفرین.
دقیقی.
اگر گنج پیش آید ار خاک خشک
و گر آب دریا و گر زرّ و مشک.
فردوسی.
نگه کن بدل تا پسند تو هست
ازو آگهی بهترست ار نشست.
فردوسی.
بدو گفت بهرام کایدر سپنج
دهید ار بباید گذشتن برنج.
فردوسی.
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر برزگر داری ار لشکری.
فردوسی.
که چون بودتان کار با پور سام
بدیدن بهست ار به آواز و نام.
فردوسی.
اگرتندبادی برآید ز گنج
بخاک افکند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر
هنرمند خوانیمش ار بی هنر.
فردوسی.
چو رفتی سر و کار با ایزد است
اگر نیک باشدت کار ار بد است.
فردوسی.
سوی آبت اندازم ار سوی کوه
کجا خواهی افتاد دور از گروه.
فردوسی.
همه خاک دارند بالین و خشت
ندانم به دوزخ درند ار بهشت.
فردوسی.
چنین گفت گودرز زان پس بطوس
که نه پیل باید نه آوای کوس
همه یکسره تیغها برکشیم
برآریم جوش ار کشند ار کشیم.
فردوسی.
بپرسم که این دوستدار تو چیست
بد است ار پرستندۀ ایزدیست.
فردوسی.
بدو گفت هرمز که پس چیست رای
درنگ آورم ار بجنبم ز جای.
فردوسی.
نشان جست باید ز هر کشوری
اگر مهتری باشد ار کهتری.
فردوسی.
نگه کن که هوش تو بر دست کیست
ز مردم نژاد ار ز دیو و پریست.
فردوسی.
مگر آنکه گفتار او بشنوی
اگرپارسی گوید ار پهلوی.
فردوسی.
بتو داستان نیز کردم یله
از این شاهت آزادی است ار گله.
فردوسی.
از این خواب اگر کوته است ار دراز
گه مرگ بیدار گردیم باز.
(گرشاسب نامه).
کرا در جهان خوی زشت ار نکوست
بهر کس گمان آن برد کاندر اوست.
اسدی.
که داند کنون کو بماند ار بمرد
بدرید شیر ار پلنگش ببرد.
اسدی.
بجائی که رفتی برون با سپاه
برزم ار ببزم ار به نخجیرگاه.
اسدی.
مائیم و دو شیشگک می روشن و خوش
با قلیگکی و نانکی پنج ار شش.
انوری.
شمس قیس در المعجم گوید: حرف شک ’اگر’ بمعنی حرف تردید ’یا’ استعمال کردن لغت سرخسیان است. (المعجم چ طهران ص 231) ، تا. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
اذیت
شکنجه
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
فرهنگ لغت هوشیار
اذیت
((اَ یَّ))
آزار، رنج، زحمت، آزرده شدن، رنج کشیدن، رنجانیدن، اذا، اذی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
فرهنگ فارسی معین
اذیت
آزار
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
فرهنگ واژه فارسی سره
اذیت
آزار، آزردن، ایذاء، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اذیت
الانزعاج
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به عربی
اذیت
Bedevilment
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اذیت
tourment
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اذیت
آزار و شکنجه
فرهنگ گویش مازندرانی
اذیت
катування
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اذیت
নির্যাতন
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به بنگالی
اذیت
мучение
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به روسی
اذیت
Quälerei
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به آلمانی
اذیت
رنج شدید، شکنجه، اذیّت، آزار
دیکشنری اردو به فارسی
اذیت
اذیت
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به اردو
اذیت
eziyet
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اذیت
mateso
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اذیت
dręczenie
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به لهستانی
اذیت
괴롭힘
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به کره ای
اذیت
苦しめること
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اذیت
עינויים
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به عبری
اذیت
penyiksaan
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اذیت
การทรมาน
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به تایلندی
اذیت
kwelling
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به هلندی
اذیت
atormentamiento
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اذیت
tormento
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اذیت
atormentação
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اذیت
困扰
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به چینی
اذیت
परेशान करना
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هستی جود، جمع انیات توضیح (هستی را انیت خوانند بتازی و ماهیت دیگر است و انیت دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیت
تصویر ابیت
((اَ یَّ))
مقام بلند و رفیع طلبیدن، از کارهای پست دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیت
تصویر ادیت
ویرایش
فرهنگ واژه فارسی سره