جدول جو
جدول جو

معنی اذفونش - جستجوی لغت در جدول جو

اذفونش(اَ)
ابن اردن اول، مشهور به اذفونش سوم و ابن البربریه. پادشاه لئن و استوریه (866- 910م.). وی بسال 912 درگذشت. ورجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 208 و 209 و 213 شود، طیب اذکی، بوی خوش تیز و قوی بوی. (منتهی الارب) : و کلما کان لونه اشبع و طعمه اظهر و رائحته اذکی فهو اقوی فی بابه. (کتاب دوم قانون ص 152 س 18).
- امثال:
اذکی من المسک الأصهب بالعنبر الأشهب.
اذکی من الورد.
، پاک تر. پاکیزه تر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
عبدالرحمن بن یوسف بن ابراهیم اصفونی نجم الدین ابوالقاسم مصری شافعی، نزیل حرم. (677- 750 هجری قمری) او راست: مختصر الروضه للنووی در فروع. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 537). و صاحب حبیب السیر آرد:... اصفونی در سنۀ خمسین و سبعمائه 750 هجری قمری) در مکۀ مبارکه در آخر ایام تشریق به عالم اخروی پیوست و او درسنۀ سبع و سبعین و ستمائه (677) متولد شده بود. ازمصنفاتش یکی مختصر روضه است در دو جلد. (از رجال حبیب السیر تألیف نوایی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
حصنی است نزدیک معرهالنعمان شام و محمود بن نصر بن صالح بن مرداس الکلابی آنرا بگشود و ابویعلی عبدالباقی بن ابی حصن در مدح او گوید:
عداتک منک فی وجل و خوف
یریدون المعاقل أن تصونا
فظلوا حول أسفونا کقوم
أتی فیهم فظلوا آسفینا.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
شهری است بر نهر ابره در اسپانیا که قصرهایی از بزرگان و امرای همین شهر دارد. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 196)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ادفوه، پاکان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای است به صعید اعلی برکنار غربی نیل در زیر اشنی و آن بر تپه ای بلند مشرف است. (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). شهریست بمصر بر ساحل غربی نیل و بدانجا امامیه و اسماعیلیه و حاکمیه و طایفه ای از درزیه باشند. (نخبهالدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
دمشقی در نخبهالدهر (چ لیپزیک ص 260) آرد:فملک ملوک الافرنج یسمی ادفنش و سکناه برشلونه و فی مملکته ثلاث عشره ارضاً تشتمل علی المدن و الحصون المنیعه والنواحی العریضه الوسیعه. و ناشر کتاب مراد از ادفنش مذکور را الفونس پادشاه فرانسه دانسته است. (نخبهالدهر ص XY). رجوع به ادفونس و اذفونش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گوش ور. آنکه گوش برجسته دارد چون آدمی و آهو و ستور، خلاف صموخ که گوش خفته است مانند مرغ و ماهی: کل ﱡ صموخ بیوض و کل اذون ولود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ایست از نواحی کورۀ قصران در خارج نواحی ری و بدانجا منسوبست ابوالعباس احمد بن الحسین بن بابا الزیدی و ابوسعد از او سماع دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا