جدول جو
جدول جو

معنی اذعلباب - جستجوی لغت در جدول جو

اذعلباب(شُ)
چست روان شدن، اذکار مراءه، پسر زادن زن. (منتهی الارب). پسر زائیدن او. پسر زادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
- اذکرت و ایسرت ، دعائیست که آبستنان را گویند. پسر زای ! و آسان زای !
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الباب
تصویر الباب
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ سَ)
نیک بشتاب رفتن.
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُو)
ازلعباب سحاب،کثیف شدن ابر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(شی شِ کَ)
دراز خفتن. (منتهی الارب). بپهلو خفتن. (زوزنی) ، آنکه مویش از پیش سررفته باشد، گاو بی شاخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
خداوند عقل:
بی حجابت باید آن ای ذولباب
مرگ را بگزین و بردر آن حجاب.
مولوی.
، خداوند خالص یعنی خداوند عقل و خداوند فهم. (فرهنگ لغات مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زمینی است ازآن عک بن عدنان میان مکه و ساحل که در حدیث ارتداد از آن ذکری شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مقیم شدن و لازم گرفتن جائی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لب ّ. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) :
زو دیو گریزنده و او داعی انصاف
زو حکمت نازنده و او منهی الباب.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از الباب
تصویر الباب
جمع لب، عقلها، خردها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباب
تصویر الباب
جمع لب، خردها، مغزها
فرهنگ فارسی معین