جدول جو
جدول جو

معنی اذرمی - جستجوی لغت در جدول جو

اذرمی(اَ رَ می ی)
سمعانی آرد: الاّذرمی بمدالالف و فتح الدال المعجمه و سکون الراءو فی آخرها المیم هذه النسبه الی اذرم و ظنی انها من قری اذنه بلده من الثغر، منها ابوعبدالرحمن عبدالله بن محمد بن اسحق الاذرمی. (انساب ص 14). و بقول یاقوت وی در این قول سه خطا کرده است. رجوع به اذرمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ای که به واسطۀ اختلال عمل کلیه ها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید می گردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بی اشتهایی، خواب آلودگی، کدورت دید، تشنج و اغما است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ می ی / اِ رَ می ی)
أیرمی. یرمی ّ. علم و نشان که در بیابان برای راه بر پا کنند، یا نشانۀ عاد. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
نعت تفضیلی از رمی. چابک تر و باقوت تر در زدن نیزه و انداختن تیر.
- امثال:
ارمی ̍ من ابن تقن، و هو رجل من عاد کان ارمی من تعاطی الرمی فی زمانه و قال یرمی بها ارمی من ابن تقن. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ارمیه. (معجم البلدان). رجوع به ارمیه شود، سست گردیدن. سست شدن (چنانکه رسن). (منتهی الارب) ، سست شدن در کار. (منتهی الارب) ، مردن (چنانکه گوسفندان). هلاک شدن از لاغری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ ما)
گویند موضعی است و یاقوت گوید در کلام عرب بر وزن فعلی ̍ جز ارمی و شعبی که نام دو موضع است نیامده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نمدزین. (اسدی چ پاول هورن) (فرهنگ اسدی نخجوانی). رجوع به آدرم و ادرم شود، گردن نهادن. (تاج المصادر بیهقی). گردن دادن. (منتهی الارب). ذعن. رام شدن. (آنندراج). فرمانبرداری و اطاعت. (غیاث اللغات) : انقیاد و اذعان بحدّی که امیر صدهزار (را) ... بمجرّد اینکه سهوی کند یک سواربفرستد تا... تأدیب او بکند. (جهانگشای جوینی)، فروتنی نمودن. (منتهی الارب). خضوع، خوار گردیدن. (منتهی الارب)، بشتافتن در فرمانبرداری. (منتهی الارب). شتافتن به اطاعت کسی، اذعان، عزم و ارادۀ قلب است که عبارت از جزم اراده است پس از تردید و شک. (تعریفات جرجانی). اعتقاد و عزم قلب و عزم جزم اراده باشد بعد از تردید و اذعان را مراتبی است و پست ترین مرتبۀ آن ظن و بالاترین مرتبۀ آن یقین باشد و بین ظن ّ و یقین تقلید و جهل مرکب است و تفصیل هر یک از این مراتب سه گانه در جای خود بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ ری ی)
منسوب به آذربایجان، خالص. (صراح) ، تیزگند. (تاج المصادر بیهقی) ، گنده بغل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ ما)
بسیار بانگ و فریاد. (از منتهی الارب) : امراءه هذرمی الصخب، زن بسیاربانگ و فریادو سخت بد و خشمناک. (منتهی الارب). امراءه هذرمی الصخب، ای کثیرهالجلبه و الشر و الصخب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
سنگی که در بیابان جهت نشان راه و هدایت مسافر برپای کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ بی ی)
آذربایجانی. آذری. اذربیجانی. نسبتی است به غیر قیاس: ولتالمن النوم علی الصوف الاذربی (کلام ابی بکر از کامل مبرد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ عی ی)
منسوب بشهر اذرعات.
- خمرٌ اذرعی ّ، شرابی که به اذرعات کردندی
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ عی ی)
رجوع به احمد بن حمدان بن احمد شود. وی غنیهالفتاوی محمود بن احمد قونوی را در پنج جلد شرح کرده است، سنین اذریانوس. از عبارت ذیل چنین برمیآید که سنین آذریانوس مبداء تاریخی بوده است مانند سنین بناء روم و سنین قونسولها و تاریخ مسیحی و هجری و غیره لیکن در جای دیگر یافته نشد: ان بطلمیوس ذکر فی کتاب المجسطی فی النوع الثامن من المقاله الثالثه منه الجامعه لجمیع حرکات الشمس و ارصادها و سائر احوالها انه رصد فی سنه تسععشره من سنی أذریانوس فذکر انه تجمع من أوّل سنی بخت نصر الی وقت هذاالاعتدال الخریفی ثمانمائهسنه و تسع و سبعون سنه و سته و ستّون یوماً و ست ّ ساعات... (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک صص 95- 96). قال محمد بن اسحق الندیم فی کتابه بطلمیوس صاحب کتاب المجسطی فی ایام اذریانوس و انطونیوس الملکین المستولیین علی مملکه یونان فی زمانهما رصدالکواکب و لأحدهما عمل کتاب المجسطی و هو اول من عمل الأصطرلاب الکری ّو الاّلات النجومیه و سطح الکره والمقاییس و آلات الأرصاد. خوندمیر (در ج 1 حبیب السیر ص 59) آرد: بطلمیوس حکیم... در زمان دولت اذربانوس (کذا) رصد بست
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
یکی از دو عاصمۀ باشان و آن شهری حصین و دارای سورهای شامخ بود و تا مائۀ هفتم میلادی طرف توجه بوده است. این شهر مدتی دراز در دست اسرائیلیان نماند و ظاهراً ایشان بمناسبت کثرت دزدان آن نواحی، آنجا را ترک گفتند و از آثاری که تاکنون باقی است اهمیت آن بهنگام استیلاء رومیان آشکار میگرددو در سنۀ 1271 هجری قمری اهل آن در حدود 50 خانوار بود و اکثر مسلمانان بودند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غیر اذارقی است و در ترجمه باهرومست جوک مذکور است که آن شبیه به زبدالبحر است در نهایت حدت و بغایت محلل و مسکن دردهای باردۀ مزمنه و خوردن آن بقدر دانگی کشنده باشد و در اطلیه مستعمل است و ظاهراً قسم پنجم زبدالبحر باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ مَ)
از دیار ربیعه، قریه ایست قدیم و آنرا حسن بن عمر بن الخطاب التغلبی از صاحب وی بستد و قصری آنجا بکرد و آنرا استوار ساخت. احمد بن الطیب السرخسی الفیلسوف در کتاب خویش از رحلت معتضد برمله بحرب خمارویه بن احمد بن طولون یاد کند و سرخسی خود در خدمت او بوده و آنچه را که در رفتن و بازگشتن معتضد دیده ثبت کرده است. وی گوید: و رحل یعنی المعتضد من برقعید الی أذرمه و بین المنزلین خمسه فراسخ و فی اذرمه نهر یشقها و ینفذالی آخرها و الی صحرأها یأخذ من عین علی رأس فرسخین منها و علیه فی وسط المدینه قنطره معقوده بالصخرو الجص و علیه رحی ماء و علیها سوران و احد دون الاخر (؟) و فیها خرابات و سوق قدر مائتی حانوت و لها باب حدید و من خارج السور خندق یحیط به بالمدینه و بینها و بین السمیعیه قریه الهیثم بن المعمّر فرسخ عرضاًو بینها و بین مدینه سنجار فی العرض عشره فراسخ - انتهی قول السرخسی. و یاقوت گوید: اذرمه امروز از اعمال موصل از کوره ایست مشهور به بین النهرین بین کورهالبقعاء و نصیبین و همیشه این کوره از اعمال نصیبین بوده است و اکنون قریه ایست که اثری از آنچه سرخسی گفته در آن نیست و بدان منسوبست ابوعبدالرحمن عبدالله بن محمد بن اسحاق الأذرمی النصیبی. (معجم البلدان). سمعانی (و بنقل از او منتهی الأرب) اذرمه را دهی به آذنه دانسته است و یاقوت گوید: و قد غلط الحافظ ابوسعد السمعانی فی ثلاثه مواضع: احدها انه مدّ الالف و هی غیرممدوده و حرّک الذّال و هی ساکنه و قال هی من قری أذنه و هی کما ذکرنا قریه بین النهرین و انما غرّه أن اباعبدالرحمن کان یقال له الأذنی ایضاً لمقامه بأذنه. (معجم البلدان). دمشقی در نخبهالدهر (ص 191) گوید: و مدینه اذرمه بناها الحسن بن عمر بن الخطاب التغلبی. و رجوع به اذرمی و به قاموس الأعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
لغت و لسان قدیم سوریه و کلدانیان بود که در دانیال 2:4 مذکور است. کلدانیان را عادت بود که بزبان ارمی تکلم کنند تا با زبان دیوانیان مطابق باشد، ولکن زبان مخصوص و زبان اصلی ایشان نبود و دانیال نیز کتاب خود را تا آخر باب هفتم بزبان کلدانی نوشت، اما زبان صحیح و اصلی این طایفه اکدی است که اهالی بابل بدان زبان تکلم میکردند و در زمان نبوکدنصر نزدیک بود که کلیهً متروک گردد وبسیاری آنرا فراموش کرده بودند. اما ظهور لغت سریانی که فعلاً معروف است در قرن دوم بعد از مسیح بود و آن هم تقریباً تا قرن دوازدهم نزدیک بود که متروک شودو اهالی آنرا فراموش کنند. و سریانی مذکور دارای تألیفات و تصنیفاتی است که در شعبه های دیگر لغت ارامی یافت نمیشود، خصوصاً در علم لاهوت و علاوه بر این پشیطو که ترجمه معروف توراه است بزبان سریانی است و ازدیگر ترجمه هائی که از لغت اصلی شده قدیم تر است و چون در تمام جزئیات کلمه بکلمه از زبان اصلی ترجمه شده از آن جهت آنرا پشیطو یعنی بسیط گفتند و اهالی معلوله و بخعه و جبعدین و حوالی آنها فرع این زبان را تکلم کنند و آن را سریانی گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمی
تصویر ارمی
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
فرهنگ لغت هوشیار