جدول جو
جدول جو

معنی اذرعی - جستجوی لغت در جدول جو

اذرعی(اِ رِ)
یکی از دو عاصمۀ باشان و آن شهری حصین و دارای سورهای شامخ بود و تا مائۀ هفتم میلادی طرف توجه بوده است. این شهر مدتی دراز در دست اسرائیلیان نماند و ظاهراً ایشان بمناسبت کثرت دزدان آن نواحی، آنجا را ترک گفتند و از آثاری که تاکنون باقی است اهمیت آن بهنگام استیلاء رومیان آشکار میگرددو در سنۀ 1271 هجری قمری اهل آن در حدود 50 خانوار بود و اکثر مسلمانان بودند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اذرعی(اَ رِ عی ی)
رجوع به احمد بن حمدان بن احمد شود. وی غنیهالفتاوی محمود بن احمد قونوی را در پنج جلد شرح کرده است، سنین اذریانوس. از عبارت ذیل چنین برمیآید که سنین آذریانوس مبداء تاریخی بوده است مانند سنین بناء روم و سنین قونسولها و تاریخ مسیحی و هجری و غیره لیکن در جای دیگر یافته نشد: ان بطلمیوس ذکر فی کتاب المجسطی فی النوع الثامن من المقاله الثالثه منه الجامعه لجمیع حرکات الشمس و ارصادها و سائر احوالها انه رصد فی سنه تسععشره من سنی أذریانوس فذکر انه تجمع من أوّل سنی بخت نصر الی وقت هذاالاعتدال الخریفی ثمانمائهسنه و تسع و سبعون سنه و سته و ستّون یوماً و ست ّ ساعات... (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک صص 95- 96). قال محمد بن اسحق الندیم فی کتابه بطلمیوس صاحب کتاب المجسطی فی ایام اذریانوس و انطونیوس الملکین المستولیین علی مملکه یونان فی زمانهما رصدالکواکب و لأحدهما عمل کتاب المجسطی و هو اول من عمل الأصطرلاب الکری ّو الاّلات النجومیه و سطح الکره والمقاییس و آلات الأرصاد. خوندمیر (در ج 1 حبیب السیر ص 59) آرد: بطلمیوس حکیم... در زمان دولت اذربانوس (کذا) رصد بست
لغت نامه دهخدا
اذرعی(اَ رَ عی ی)
منسوب بشهر اذرعات.
- خمرٌ اذرعی ّ، شرابی که به اذرعات کردندی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ذَ ری ی)
منسوب به آذربایجان، خالص. (صراح) ، تیزگند. (تاج المصادر بیهقی) ، گنده بغل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن حمدان بن احمد ملقب به شهاب الدین معروف به اذرعی. او راست: قوت المحتاج فی الشرح المنهاج در فروع. و التوسط و الفتح بین الروضه. و شرح و تعلیقاتی برمهمّات اسنوی و مختصر حاوی صغیر تألیف عبدالغفار قزوینی. و الغنیه. وفات وی به سال 783 هجری قمری بود
لغت نامه دهخدا
ابن یوسف بن ابراهیم اذرعی مالکی، ملقب به شهاب الدین. او راست: روضهالاحباب فی مختصر الاستیعاب
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن عطأ بن حسن اذرعی حنفی، قاضی دمشق بود. در حلب 624 هجری قمری بزاد، و در رمضان 709 هجری قمری درگذشت. در قصر حجاج گواهی میداد. (دررالکامنه ج 2 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُلْ اَ رِ)
ازامراء بنی شهاب لبنان بود و در سال 280 ه. ق. درگذشت و پایتخت اذرعات بود. (از معجم الانساب زامباور)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
منسوب بذرع. مال ذرعی، جامه. پارچه. قماش. نسیج. منسوج
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
نعت تفضیلی از رعایت. بارعایت تر. پاسدارنده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
مقرف. آنکه پدرش بنده و مادرش آزاد بود یا آنکه پدرش عربی و مادرش داه آزاد یعنی مولاه باشد.
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ ذراع
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
قریه ایست بزرگ، مرکز ناحیۀ لجا واقع در حوران، از نواحی سوریه. در قدیم اذرع قصبه ای بزرگ بوده است و آثار عتیقۀ بسیاری در آنجا دیده میشود و اکنون آنرا مسجد جامعی و دو کلیسای قدیم است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ رَ)
ابن سلیم بن ربیعۀ اذرعی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ضیأالدین. در سال 657 هجری قمری متولد شد. وی فقیه بود و در نظم سخن نیز دست داشت، مدتی در طرابلس و عجلون و دمشق حکمرانی کرد. و در 13 ربیع الاول سال 730 هجری قمری در رمله درگذشت. او راست: 1- تخمیس الوتریه فی مدح خیرالبریۀ ابن رشید بغدادی. 2- نظم التنبیه شیرازی، در فروع فقه شافعی. (از معجم المؤلفین بنقل از البدایۀ ابن کثیر ج 14 ص 155. الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 53. شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 96. کشف الظنون ص 492)
ابن محمد بن عز اذرعی دمشقی حنفی، ملقّب به صدرالدین. متکلم بود و در سال 746 یا 792 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح عقائد طحاوی. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1143 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 719)
لغت نامه دهخدا
امام ازرعی. او راست: کتاب القوت. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
منسوبست به ادرع و جماعتی از علویین بدین نسبت معروفند و ادرع لقب ابوجعفر محمد (بن) امیرعبیداﷲ کوفی معروف بطیّب بن عبداﷲ بن حسن بن جعفر بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام است. (انساب سمعانی) ، بدون دستوری درآمدن
لغت نامه دهخدا
به معنی قوی، یکی از دو پایتخت باشان است که کوه و تپه های آن به اسم ادرع معروف اند و در شصت میلی بصری واقع است و عمارات بسیار و حوضهای بزرگ دارد و آب چاههایش شیرین و خوشگوار است و در جوار این شهر، بنی اسرائیل عوج ملک باشان را هزیمت دادند. (سفر اعداد 21: 33- 35، سفر تثنیه 1:4 و 3:1- 3، صحیفۀ یوشع 12:4) و ملک او در قسمت سبط منسه داخل شد (صحیفۀ یوشع 13:31) و خرابۀ سنگی و سرازیر آن مسافت بسیاری را پوشیده است و دور نیست که رفتن بر آنجا ممکن نباشد. این مکان جائی بود در اوایل قرنهای میلادی و در ایام مبشران مسیحی قدری مشهور بود و اکنون به ادرا معروف و تخمیناً در چهارمیلی مخرج دریای جلیل واقع است. دوم یکی از شهرهای نفتالی که اکنون خرابه و بمسافت دو میل بجنوب قادش واقع است. (صحیفۀ یوشع 19:37) و بزعم پورتر، تل خریبه و بگمان کاند، یاترا است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ بی ی)
آذربایجانی. آذری. اذربیجانی. نسبتی است به غیر قیاس: ولتالمن النوم علی الصوف الاذربی (کلام ابی بکر از کامل مبرد)
لغت نامه دهخدا
غیر اذارقی است و در ترجمه باهرومست جوک مذکور است که آن شبیه به زبدالبحر است در نهایت حدت و بغایت محلل و مسکن دردهای باردۀ مزمنه و خوردن آن بقدر دانگی کشنده باشد و در اطلیه مستعمل است و ظاهراً قسم پنجم زبدالبحر باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ می ی)
سمعانی آرد: الاّذرمی بمدالالف و فتح الدال المعجمه و سکون الراءو فی آخرها المیم هذه النسبه الی اذرم و ظنی انها من قری اذنه بلده من الثغر، منها ابوعبدالرحمن عبدالله بن محمد بن اسحق الاذرمی. (انساب ص 14). و بقول یاقوت وی در این قول سه خطا کرده است. رجوع به اذرمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ عی ی)
نرۀ بزرگ. نرۀ دراز و سطبر
لغت نامه دهخدا
(اَ رَعی یَ)
تأنیث اذرعی ّ منسوب به اذرعات.
- خمر اذرعیه، شراب منسوب به اذرعات، موضعی بشام
لغت نامه دهخدا
جمع ذراع، گزها (گز ذرع)، بازوان بازوها اسپ بد نژاد، تازی مام، زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار