جدول جو
جدول جو

معنی ادکتن - جستجوی لغت در جدول جو

ادکتن
آب تنی کردن، در آب افتادن، غرق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادکلن
تصویر ادکلن
مایع خوش بوکننده ای حاوی آب، الکل و اسانس که برای معطر کردن پوشاک، بدن و صورت کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادکن
تصویر ادکن
مایل به سیاه، تیره رنگ
فرهنگ فارسی عمید
در تاریخ جهانگشای جوینی (چ طهران) آمده است: و در اسفراین و ادکان نیز قتل کردند - انتهی. ظاهراً این کلمه ادرکان باشد که در حدود اسفراین واقع است. و آقای قزوینی گمان دارند که تصحیف رادکان باشد. والله اعلم، مشابهت، قیاس. این کلمه و معانی آن تماماً مجعول و مصنوع مینماید
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
تیره گون. (دستوراللغه). دودگون. (زمخشری). خاکستررنگ. (زمخشری). خاک رنگ. (مؤید الفضلاء). مایل بسیاهی. (منتهی الارب). رنگی که بسیاهی مائل باشد. (غیاث اللغات). که بسیاهی زند. نیلگون. (محمود بن عمر ربنجنی). اغبر:
از جور هفت پردۀ ازرق به اشک لعل
طوفان بهفت رقعۀ ادکن درآورم.
خاقانی.
یکی رقاص را مانی که سربالش بود احمر
یکی دیوانه را مانی که مندیلش بود ادکن.
امیرمعزی.
- خزّ ادکن، قره خز. خز نیلگون. (مهذب الاسماء) :
نمی یاری ز نادانی فکندن
گلیم خر بوعده خزّ ادکن.
ناصرخسرو.
چون نبود نرم دلت سود ندارد
با دل چون سنگ پیرهن خز ادکن.
ناصرخسرو.
دشت از تو کشید مفرش وشی
چرخ از تو خزید در خز ادکن.
ناصرخسرو.
- مثل خز ادکن، بس نرم. بس تیره:
ز روی بادیه برخاست گردی
که گیتی کرد همچون خزّ ادکن.
منوچهری.
هامون گردد چو چادر وشی سبز
گردون گردد چون مطرد خز ادکن.
فرخی.
روز خوش می خور و شب خوش ببر اندر کش
دلبر خوشی و نرمی چو خز ادکن.
فرخی.
سخن حجت بشنو که همی بافد
نرم وباقیمت و نیکو چو خز ادکن.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
آبگونه ای خوشبو که نخستین بار در کلن شهری آلمانی ساخته شده کلن آب کلنی یا کلن نام شهری است در آلمان که مرکز ساختن آبهای معطر مشهور به (ادکلنی) است و آن بوسیله فارینا در قرن 18 م. اختراع شد، بعدها در ممالک دیگر نیز بتقلید از آن پرداختند
فرهنگ لغت هوشیار
تیره گون دودگون رنگ خاکستر تیره گون دودگون خاکستر رنگ خاک رنگ مایل به سیاهی نیلگون اغبر. یا خز ادکن. قره خز خزنیلگون خز بسیار نرم و تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادکلن
تصویر ادکلن
((اُ دُ کُ لُ))
مایع خوشبو کننده ای مرکب از آب، الکل و عطرهای مختلف مأخوذ از شهر کلن آلمان که مرکز ساخت آب های معطر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادکن
تصویر ادکن
((اَ کَ))
تیره گون، خاکستری رنگ
فرهنگ فارسی معین
حرکت کردن، پا در راه گذاشتن، روانه شدن برای انجام کار
فرهنگ گویش مازندرانی
برازنده بودن، خوابیدن، خسته شدن، بیمار شدن، به زمین خوردن، روبرو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی