- ادورایم (اَ)
شهریست حصین که رحبعام در یهودا بساخت و روبنسوم به ادورایم شد و آن قریه ای بود بزرگ بر زمین مرتفع واقع در جانب غربی حبرون یعنی الخلیل. (ضمیمۀ معجم البلدان)
معنی ادورایم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عنصری فلزی، براق، خاکستری و نسبتاً گرم، دارای تشعشعات رادیواکتیو که بیشتر به صورت اکسید اورانیوم همراه سنگ معدن سرب یافت می شود و با شکافت هستۀ آن انرژی اتمی به وجود می آید
امری که نوبت به نوبت و گاه به گاه صورت می گیرد، نوبتی مثلاً جنون ادواری
ورم ها، برآمدگی هایی در بدن به واسطۀ آسیب یا صدمه یا بیماری، آماس ها، جمع واژۀ ورم
دهی است ازدهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، کوهستانی و سردسیر است، 950 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و رود خانه تالار و محصول آنجا برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی است، زمستان گله داران برای تعلیف احشام خود اطراف ساری میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
(دُ)
لغت نامه دهخدا
دورأی. متردد. شکاک. دودل. مستضعف. که عقیده و نظر پایدار و ثابتی ندارد، منافق. دوروی. (یادداشت مؤلف) :
زین سان که تو در عشق دورویی و دورایی
خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن.
سیدحسن غزنوی
زین سان که تو در عشق دورویی و دورایی
خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن.
سیدحسن غزنوی
مزمار و نایی که مطربان نوازند، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (برهان)، دوران
(اَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ورم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). آماس ها. (آنندراج). رجوع به ورم شود
قدمها، پسران ددان نوۀ ابراهیم بودند. (سفر پیدایش 25:3). و اسم او فعلاً در نوشته ای که بخط یمانی است در بلاد عرب موجود میباشد و استاد همل آنرا ترجمه کرده است. (قاموس کتاب مقدس)
(کُ یِ)
لغت نامه دهخدا
از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان اردبیل است. این دهستان مرکب از 74 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنۀ آن 3068 تن است. روستاهای مهم آن عبارتند از: سائین، خانه شیر و قورتولموش. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
رئیس تسخیری که در ایام رحبعام واقع شد. بعضی را گمان چنان است که او و نیرام که رئیس تسخیر ایام سلیمان بود و اورام که در ایام داود رئیس جزیه بوده و سدورام همه یک شخص اند. (از قاموس کتاب مقدس)
پسر توعو پادشاه حماه که در کتاب سموئیل یورام خوانده شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
پسر پنجمین یقظیان گمان دارند که قبیلۀ وی در ساحل جنوبی عربستان سکونت داشته. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به کتاب مقدس، سفر پیدایش، بخش 10 آیت 27 شود
پسر توعو پادشاه حماه که در کتاب سموئیل یورام خوانده شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
پسر پنجمین یقظیان گمان دارند که قبیلۀ وی در ساحل جنوبی عربستان سکونت داشته. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به کتاب مقدس، سفر پیدایش، بخش 10 آیت 27 شود
(اَدْ)
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند به معنی آواز باشد و به عربی صدا گویند. (برهان قاطع). و ظاهراً این صورت محرف آوای باشد
ادرام صبی، جنبان شدن دندان شیر کودک و لغ شدن تا بجایش دندان دیگر برآید.
(اَ)
لغت نامه دهخدا
ادرمکش را گویند و آن درفشی است که نمدزین و تکلتو را بدان دوزند. (برهان قاطع). درفشی که نمدزین به آن دوزند و در تحفه آدرم بمد و حذف الف دوم آورده، نمدمال را گویند. (شعوری). ادرم کش بود و آن درفشی است که ادرمه را بدان بدوزند. (جهانگیری)
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
ایزدی، خدایی، ربانی، یزدانی
متضاد: اهریمنی، شیطانی
متضاد: اهریمنی، شیطانی
از روستاهای بلوک خانقاپی واقع در راستوپی سوادکوه