- ادهاض (فَ لَ شِ)
بچۀ تمام خلقت افکندن ناقه. افکندن ناقه بچۀ تمام خلقت که پشم برآورده باشد. (منتهی الارب). اجهاض، آثار نو. (منتهی الارب) ، آثار کهنه و پوسیده. (منتهی الارب) ، رنگی از رنگهای اسپ. بور، شتر یا اسپ خاکسترگون که سیاهی آن بر سپیدی غالب باشد. (منتهی الارب) ، اسب سیاه. (مهذب الاسماء) ، ستور سیاه رنگ. اسبی سیاه بش و دنبال سرخ:
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت بارۀ ادهم.
مسعودسعد.
چگونه ادهمی آن ادهمی که من زبرش
چنان نشستم چون برفراز دیوان جم.
سنائی.
تا خورشید پیاده بیند
خورشید دگر فراز ادهم.
خاقانی.
، بند. (منتهی الارب). قید. بند چوبین که بر پای نهند. (مهذب الاسماء). کند. کنده. بند آهن. اکثر اهل لغت بمطلق بند تفسیر کرده و ظاهر آنست که مخصوص به آهن باشد. (آنندراج). بند آهنی که در پای مجرمان اندازند. (غیاث) ، لیل ٌ ادهم، شبی سیاه. مؤنث: دهماء. ج، اداهم
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت بارۀ ادهم.
مسعودسعد.
چگونه ادهمی آن ادهمی که من زبرش
چنان نشستم چون برفراز دیوان جم.
سنائی.
تا خورشید پیاده بیند
خورشید دگر فراز ادهم.
خاقانی.
، بند. (منتهی الارب). قید. بند چوبین که بر پای نهند. (مهذب الاسماء). کند. کنده. بند آهن. اکثر اهل لغت بمطلق بند تفسیر کرده و ظاهر آنست که مخصوص به آهن باشد. (آنندراج). بند آهنی که در پای مجرمان اندازند. (غیاث) ، لیل ٌ ادهم، شبی سیاه. مؤنث: دهماء. ج، اداهم
