جدول جو
جدول جو

معنی ادموس - جستجوی لغت در جدول جو

ادموس
(اُ)
تاریک: لیل ادموس، شب نیک تاریک. (منتهی الارب). شب سخت تاریک، تیس ٌ ادناء، سرودوتاشده. (مهذب الاسماء). مؤنث: دنأی ̍
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
نام کوهی است در تراکیه، اسکندر مقدونی در پای این کوه با بومیان آنجا جنگ کرد. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1227 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که پوست را جهت برکندن موی در خاک پنهان کند. ج، دمس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شهریست از اتازونی (ماساشوست) ، واقع در ساحل رود هوزاک، دارای 10000 سکنه و نه شهر دیگر اتازونی نیز همین نام دارند. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کسی را گویند که بسبب علتی چشم او تاریکی کند و شبکور را نیز گفته اند. (برهان قاطع). کسی را گویند که چشم او تاریکی کند بواسطۀعلتی. (جهانگیری). کسی را گویند که چشم او آب سیاه آورده باشد. (شعوری). تباه چشم از علتی که دارد. آنکه چشمش تاریک شود بسبب علتی. و گمان میرود این صورت تصحیف کلمه ادوش عربی باشد. و رجوع به ادوش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تخمی باشد که بر روی نان پاشند و آنرانان خواه گویند، و با همزۀ ممدوده هم بنظر آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). و رجوع به نان خواه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یکی از پیغمبران قدیم بنی اسرائیل بود که در اواسط قرن هشتم قبل از میلاد زندگی میکرد. رجوع به دائره المعارف آریانا شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ امس. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به امس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دیرینه، پادشاه بزرگ، صخرۀ بزرگ. (المنجد) ، شتر بزرگ. ج، قدامیس. (منتهی الارب) ، شدید. (المنجد) ، مقدم لشکر
لغت نامه دهخدا
کاشف شهر طیب و کسی است که الفبای فینیقی را به یونان آورد، (تاریخ ادبی ایران ج 1 ص 78)
لغت نامه دهخدا
نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای، ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمد بن سلیمان الکاتب معروف به ابن الربیع قرائت کرده است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کازۀ صیاد، قتره، او ما یستتر به، ج، دوامیس: و فی غربی المدینهالمارده قنطره کبیره ذات قسی، عالیهالذروه، کثیرهالعدد عریضهالمجاز و قد بنی علی ظهر القسی اقباء تتصل من داخل المدینه الی آخر القنطره و لایری الماشی بها و فی داخل هذا ’الداموس’ قناه ماء تصل المدینه، و مشی الناس و الدواب علی تلک الدوامیس، (الحلل السندسیه ص 89 ج 1)
لغت نامه دهخدا
بیونانی عرعر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جای کماج نهادن در آتشدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
قریه ای به صعید مصر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
حلیم ابراهیم (1305- 1377 هجری قمری / 1888- 1957 میلادی). در زحلۀ لبنان بدنیا آمد و در همانجا به تحصیل علوم پرداخت و سپس به برزیل مسافرت کرد و در بازگشت به زحله در انتشار روزنامۀ مهذب شرکت جست و به شعر و ادب روی آورد و در این زمینه شهرتی فراوان یافت چنانکه روزنامه و مجلۀ معتبری را نمی توان یافت که از اشعار و مقالات و کلمات او به خصوص در سالهای فترت بین 1910 و 1914 خالی باشد. وی در 27 ایلول 1957 / 1377 هجری قمری در بیروت درگذشت. او راست: 1- الاغانی الوطنیه. 2- دیوان شعر که مکرر در مکرر تجدید چاپ شده است. 3- زبده الاّراء فی الشعر و الشعراء. (از معجم المطبوعات ستون 884)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدموس
تصویر قدموس
دیرینه، بزرگ فرمانروا، شتر بزرگ، لشکر گران
فرهنگ لغت هوشیار