ادغاش در ظلام، در تاریکی درآمدن، پشم و صوف بسیار دادن کسی را، ادفاء ثوب کسی را، گرم کردن جامه او را، گرد آمدن قوم، دراز شدن شاخ آهو تا نزدیک سرین وی، خسته را کشتن. (منتهی الارب). تمام کردن خسته. (تاج المصادر بیهقی)
ادغاش در ظلام، در تاریکی درآمدن، پشم و صوف بسیار دادن کسی را، ادفاء ثوب کسی را، گرم کردن جامه او را، گرد آمدن قوم، دراز شدن شاخ آهو تا نزدیک سرین وی، خسته را کشتن. (منتهی الارب). تمام کردن خسته. (تاج المصادر بیهقی)
درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن، در علم زبانشناسی ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن مانند «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند
درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن، در علم زبانشناسی ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند