جدول جو
جدول جو

معنی ادرعی - جستجوی لغت در جدول جو

ادرعی
به معنی قوی، یکی از دو پایتخت باشان است که کوه و تپه های آن به اسم ادرع معروف اند و در شصت میلی بصری واقع است و عمارات بسیار و حوضهای بزرگ دارد و آب چاههایش شیرین و خوشگوار است و در جوار این شهر، بنی اسرائیل عوج ملک باشان را هزیمت دادند. (سفر اعداد 21: 33- 35، سفر تثنیه 1:4 و 3:1- 3، صحیفۀ یوشع 12:4) و ملک او در قسمت سبط منسه داخل شد (صحیفۀ یوشع 13:31) و خرابۀ سنگی و سرازیر آن مسافت بسیاری را پوشیده است و دور نیست که رفتن بر آنجا ممکن نباشد. این مکان جائی بود در اوایل قرنهای میلادی و در ایام مبشران مسیحی قدری مشهور بود و اکنون به ادرا معروف و تخمیناً در چهارمیلی مخرج دریای جلیل واقع است. دوم یکی از شهرهای نفتالی که اکنون خرابه و بمسافت دو میل بجنوب قادش واقع است. (صحیفۀ یوشع 19:37) و بزعم پورتر، تل خریبه و بگمان کاند، یاترا است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ادرعی(اَ رَ)
منسوبست به ادرع و جماعتی از علویین بدین نسبت معروفند و ادرع لقب ابوجعفر محمد (بن) امیرعبیداﷲ کوفی معروف بطیّب بن عبداﷲ بن حسن بن جعفر بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام است. (انساب سمعانی) ، بدون دستوری درآمدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ رِ)
یکی از دو عاصمۀ باشان و آن شهری حصین و دارای سورهای شامخ بود و تا مائۀ هفتم میلادی طرف توجه بوده است. این شهر مدتی دراز در دست اسرائیلیان نماند و ظاهراً ایشان بمناسبت کثرت دزدان آن نواحی، آنجا را ترک گفتند و از آثاری که تاکنون باقی است اهمیت آن بهنگام استیلاء رومیان آشکار میگرددو در سنۀ 1271 هجری قمری اهل آن در حدود 50 خانوار بود و اکثر مسلمانان بودند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ عی ی)
رجوع به احمد بن حمدان بن احمد شود. وی غنیهالفتاوی محمود بن احمد قونوی را در پنج جلد شرح کرده است، سنین اذریانوس. از عبارت ذیل چنین برمیآید که سنین آذریانوس مبداء تاریخی بوده است مانند سنین بناء روم و سنین قونسولها و تاریخ مسیحی و هجری و غیره لیکن در جای دیگر یافته نشد: ان بطلمیوس ذکر فی کتاب المجسطی فی النوع الثامن من المقاله الثالثه منه الجامعه لجمیع حرکات الشمس و ارصادها و سائر احوالها انه رصد فی سنه تسععشره من سنی أذریانوس فذکر انه تجمع من أوّل سنی بخت نصر الی وقت هذاالاعتدال الخریفی ثمانمائهسنه و تسع و سبعون سنه و سته و ستّون یوماً و ست ّ ساعات... (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک صص 95- 96). قال محمد بن اسحق الندیم فی کتابه بطلمیوس صاحب کتاب المجسطی فی ایام اذریانوس و انطونیوس الملکین المستولیین علی مملکه یونان فی زمانهما رصدالکواکب و لأحدهما عمل کتاب المجسطی و هو اول من عمل الأصطرلاب الکری ّو الاّلات النجومیه و سطح الکره والمقاییس و آلات الأرصاد. خوندمیر (در ج 1 حبیب السیر ص 59) آرد: بطلمیوس حکیم... در زمان دولت اذربانوس (کذا) رصد بست
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ عی ی)
منسوب بشهر اذرعات.
- خمرٌ اذرعی ّ، شرابی که به اذرعات کردندی
لغت نامه دهخدا
(اَ عی ی)
جمع واژۀ ادعیه، چاهی بر یک منزلی مکه
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ عی ی)
نرۀ سطبر و دراز
لغت نامه دهخدا
امام ازرعی. او راست: کتاب القوت. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
نعت تفضیلی از رعایت. بارعایت تر. پاسدارنده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ را)
نعت تفضیلی از درایت. داناتر. بدرایت تر. آگاه تر:
فالعقل فن واحدو طریقه
ادری و ارصد والجنون فنون.
- امثال:
صاحب البیت (یا اهل البیت) ادری بما فی البیت
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ درع. زرهها
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اسپ سپید سیاه سر. اسب سرسیاه و تن سپید. (مهذب الاسماء). و همچنان گوسپند.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
لقب محمد بن عبیدالله کوفی است لانه قتل اسداً ادرع. و ادرعیان که قومی از علویه اندبدو منسوبند. (منتهی الارب). و رجوع به ادرعی شود
لقب پدر حجر سلمی است
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
خواننده تر
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش) بود که به سال 1085 هجری قمری درگذشت. او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293)
احمد بن محمد بن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069- 1129هجری قمری). از فاضلان کشور مغرب (مراکش). او راست: الرحله الناصریه والاجوبه. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229)
لغت نامه دهخدا
ادرعی (شیخ). او راست: تعیین العباد و معین العباد
لغت نامه دهخدا