معنی ادبئیل - جستجوی لغت در جدول جو

ادبئیل

لغت نامه دهخدا

اربیل

(پسرانه)

بسیار خوب (نگارش کردی: ههولر)

فرهنگ نامهای ایرانی

اقبیل

اقبال، برای مثال کنونم که در پنجه اقبیل نیست / نمد پیش تیرم کم از پیل نیست (سعدی - ۱۳۹)

فرهنگ فارسی عمید

اودئیل

دومین سال از سال های دوازده گانۀ تقویم ترکی، سال گاو

فرهنگ فارسی عمید

ادبیر

نحوست، بدبختی، بخت برگشتگی، برای مثال در جهان چندان که گویی بی شمار / نیستی و محنت و ادبیر هست (انوری - ۵۶۱)

فرهنگ فارسی عمید

طبئیل

(طَ)

به معنی خداوند مردم، پسر بعور (یا باعور) و از اهل قریۀ فتور بود که در الجزیره واقع است. وی از پیغامبران سرزمین بین النهرین بود و پادشاه موآب او را دعوت کرد که در مقابل اجرتی عبرانیان را نفرین کند. چون بلعام عازم شد، درازگوش او از راه رفتن بازایستاد و هرچه آن را بزد پیش نرفت. (از دایره المعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین). نام پسر باعور است که او زاهدی بوده مستجاب الدعوات که در زمان عیسی علیه السلام عاقبت ایمانش به باد رفت. (آنندراج). بلعم باعور. و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود:
قهر او چون بگستراند دام
سگی آرد ز صورت بلعام.
سنائی.
از مایۀ بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را.
سعدی.
و رجوع به بلعم و بلعم باعور شود

به معنی خداوند مردم، پسر بعور (یا باعور) و از اهل قریۀ فتور بود که در الجزیره واقع است. وی از پیغامبران سرزمین بین النهرین بود و پادشاه موآب او را دعوت کرد که در مقابل اجرتی عبرانیان را نفرین کند. چون بلعام عازم شد، درازگوش او از راه رفتن بازایستاد و هرچه آن را بزد پیش نرفت. (از دایره المعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین). نام پسر باعور است که او زاهدی بوده مستجاب الدعوات که در زمان عیسی علیه السلام عاقبت ایمانش به باد رفت. (آنندراج). بلعم باعور. و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود:
قهر او چون بگستراند دام
سگی آرد ز صورت بلعام.
سنائی.
از مایۀ بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را.
سعدی.
و رجوع به بَلعم و بلعم باعور شود

معنی ادبئیل - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما