جدول جو
جدول جو

معنی ادارین - جستجوی لغت در جدول جو

ادارین
(اَ)
جمع واژۀ ادرون
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اداری
تصویر اداری
مربوط به اداره مثلاً میز اداری، کارمند اداره، ویژگی کاری که در اداره انجام می شود مثلاً جریان اداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارین
تصویر دارین
دنیا و آخرت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
زنگ مانند زنگ آهن و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زشت و بد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (برهان). ضد پرارین خوب و نیکو. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (از هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
تثنیۀ مدار، در حالت نصبی و جری به معنی دو مدار و منظور مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی است. رجوع به مدار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مدران. رجوع به مدران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اسم مثنای انار، انار شیرین و انار ترش.
- آب انارین، آب انار شیرین و ترش. (ناظم الاطباء).
و رجوع به انار شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دو سرای این جهان و دیگر جهان دنیا و آخرت. در عربی در حالت نصبی و جری استعمال میشود ولی در فارسی مراعات این عمل نمیکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداری
تصویر اداری
((اِ))
منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداری
تصویر اداری
إداريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اداری
تصویر اداری
Administrative, Bureaucratic, Administratively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratif, administrativement, bureaucratique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از محله های قدیمی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
प्रशासनिक , प्रशासनिक रूप से , नौकरशाही
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
انتظامی , انتظامی طور پر , بیوروکریسی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اداری
تصویر اداری
প্রশাসনিক , প্রশাসনিকভাবে , দপ্তরি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اداری
تصویر اداری
ya kiutawala, kwa kiutawala, kibirokrasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اداری
تصویر اداری
idari, idari olarak, bürokratik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اداری
تصویر اداری
행정의 , 행정적으로 , 관료주의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اداری
تصویر اداری
行政の , 行政的に , 官僚的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اداری
تصویر اداری
מינהלי , באופן מנהלתי , ביורוקרטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اداری
تصویر اداری
ทางการบริหาร , ข้าราชการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratif, secara administratif, birokratis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
административный , административно , бюрократический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratief, bureaucratisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
amministrativo, amministrativamente, burocratico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اداری
تصویر اداری
行政的 , 行政地 , 官僚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اداری
تصویر اداری
адміністративний , адміністративно , бюрократичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativ, bürokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administracyjny, administracyjnie, biurokratyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی