- اداره
- بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
معنی اداره - جستجوی لغت در جدول جو
- اداره
- سازمان، ستاد، سرپرستی
- اداره ((اِ رِ))
- نظام دادن، گرداندن کار، بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد
- اداره
- نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است، گرداندن امور، مدیریت مثلاً ادارۀ زندگی
اداره شدن: انجام شدن
اداره کردن: گرداندن امور، مدیریت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواران، مردم آوار
فراخ و هموار منبسط و مسطح
پاداش عمل
انتقام وقصاص
فرومایگی، وام دهی ارختن (محکومیت)
پایداری و همیشگی
فرمداری (دولت)، پیروزی
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
اواره دیوان، چرخاندن گرداندن گردانیدن، گرد کردن گرد گرداندن چرخانیدن، گردیدن، مبت به علت دوار شدن، کار گردانی مدیری راه بردن کاری و دستگاهی نظم و نسق دادن سرپرستی کردن
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
نشان دادن چیزی را
کرایه
دنباله
اوارى
نمارش، نمار
دست کم گیری، روی آوردن
چیزی را به کسی عاریه وقرض دادن
دست کم گرفتن روی آوردن برزگر، دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود، جمع اکره
غارت کردن، تاراج کردن
نشان، دیدارگاه، هنگام، شارسان، فرمانروایی کشور، فرماندهنده، چیره، برانگیزنده، فرمانروائی، امیر شدن
روشن و آشکار شدن
دفتر حساب
پرده نشینی
صدارت درفارسی بالا نشینی، پیش رسانی نخست وزیری
حربه ای راست، پهن و سنگین
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، اوارجه
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
به گردش درآوردن، گرداندن، چرخاندن
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن