جدول جو
جدول جو

معنی ادار - جستجوی لغت در جدول جو

ادار
نام شهریست در 120 هزارگزی شمال شرقی احمدآباد گجرات دارای 10000 تن سکنه و ناحیتی است نیمه مستقل و تمام آن ناحیت 220000 سکنه دارد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
ادار
ماه دوازدهم سال ملی و هم ماه ششم سال دولتی عبرانیانست. در چهاردهم و پانزدهم همین ماه عید مقدس پوریم است (کتاب استر 3:7 و 8:12 و 9:21). و تقریباً با ماه مارس فرنگی مطابق باشد و چون سال قمری باسال شمسی یازده روز تفاوت دارد لهذا یهود هر سه سال یک دفعه سال را سیزده ماه قرار داده اند و ماه سیزدهم را وادار یا ادار دوم گویند. (قاموس کتاب مقدس) ، گوش
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اداری
تصویر اداری
مربوط به اداره مثلاً میز اداری، کارمند اداره، ویژگی کاری که در اداره انجام می شود مثلاً جریان اداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادارت
تصویر ادارت
به گردش درآوردن، گرداندن، چرخاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداره
تصویر اداره
نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است، گرداندن امور، مدیریت مثلاً ادارۀ زندگی
اداره شدن: انجام شدن
اداره کردن: گرداندن امور، مدیریت
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداره
تصویر اداره
بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
اواره دیوان، چرخاندن گرداندن گردانیدن، گرد کردن گرد گرداندن چرخانیدن، گردیدن، مبت به علت دوار شدن، کار گردانی مدیری راه بردن کاری و دستگاهی نظم و نسق دادن سرپرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداری
تصویر اداری
((اِ))
منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداره
تصویر اداره
((اِ رِ))
نظام دادن، گرداندن کار، بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداره
تصویر اداره
سازمان، ستاد، سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداری
تصویر اداری
إداريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اداری
تصویر اداری
Administrative, Bureaucratic, Administratively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratif, administrativement, bureaucratique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اداری
تصویر اداری
административный , административно , бюрократический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
מינהלי , באופן מנהלתי , ביורוקרטי
دیکشنری فارسی به عبری
نهاد، مؤسسه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
انتظامی , انتظامی طور پر , بیوروکریسی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اداری
تصویر اداری
প্রশাসনিক , প্রশাসনিকভাবে , দপ্তরি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اداری
تصویر اداری
ya kiutawala, kwa kiutawala, kibirokrasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اداری
تصویر اداری
idari, idari olarak, bürokratik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اداری
تصویر اداری
행정의 , 행정적으로 , 관료주의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اداری
تصویر اداری
行政の , 行政的に , 官僚的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratif, secara administratif, birokratis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
प्रशासनिक , प्रशासनिक रूप से , नौकरशाही
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativ, bürokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
ทางการบริหาร , ข้าราชการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administratief, bureaucratisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
amministrativo, amministrativamente, burocratico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administracyjny, administracyjnie, biurokratyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
адміністративний , адміністративно , бюрократичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اداری
تصویر اداری
行政的 , 行政地 , 官僚的
دیکشنری فارسی به چینی