جدول جو
جدول جو

معنی اخیام - جستجوی لغت در جدول جو

اخیام(غَ خوَرْ / خُرْ)
خیمه ساختن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخیال
تصویر اخیال
خیل ها، گروه ها، گروه سواران ها، قبیله ها، طایفه ها، جمع واژۀ خیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخیار
تصویر اخیار
خیّرها، نیکوکاران، کریمان، جمع واژۀ خیّر
فرهنگ فارسی عمید
(اَخْ)
جمع واژۀ خیس. بیشه های شیر. کنامها.
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خیر. (زمخشری). نیکان. (دهار). برگزیدگان. نیکوتران: هرآینه صحبت اشرار موجب بدگمانی باشد در حق اخیار. (کلیله و دمنه) ، طناب خیمه، حرمت، عهد. بقیه. و رجوع به آخیه شود
لغت نامه دهخدا
برادر مساعدت، دو تن به این نام خوانده شده اند: نخست امیری از سبط دان (سفر اعداد 1:12 و 2:25 و 7:66 و 10:25) ، دوّم رئیسی از بن یامینیان بود که بداود ملحق شد. (کتاب اول تواریخ ایام 12:3) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابرناک گردیدن هوا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به این معنی اغامه بالاعلال نیز استعمال شده است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). ابرناک شدن آسمان و فراگرفتن ابر آن را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اقرار کردن بخواری.
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
بچاکری یعنی خادمی دادن کسی را. خادم دادن. خادمی کردن کسی را. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خیط. رشته ها
لغت نامه دهخدا
(غَ)
متغیر شدن شیر از بدبوئی مشک.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خلم. دوستان. یاران.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خصم، بمعنی گوشۀ اندرونی دنبالۀ مشک که در مقابل دهانه باشدو جانب و ناحیه و گوشه یعنی دسته، پست گردن کردن پیری و مانند آن کسی را. پست گردن گردانیدن کسی را کلانسالی، فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(غُ خوا / خا)
اخشام لحم، بوی گرفتن گوشت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طائفه ای اند صحرانشین.
لغت نامه دهخدا
(اَبی یا)
پدر خطا، دختر زیبای شونمیه از طایفۀیساکار پرستار داود که پس از داود ادونیاه خواستار او شد و مرادش این بود که با ازدواج او سلطنت را نیزدارا شود و سلیمان او را بجزای کردار وی هلاک کرد
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
ذبح کردن گوسپند تیمه. (منتهی الارب). بکشتن گوسفند را در خانه. (زوزنی). گوسفند علفی کشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خیش. جامه های رقیق باف سطبرتار از بدترین کتان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ نِ)
اخافه. آمدن بخیف منی و فروکش شدن در آن. (منتهی الارب) ، پیر مسافر (؟). (آنندراج). مؤنث: اخیذه. ج، اخذاء. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
مختلفان: هم اخیاف ٌ.
- اخوۀ اخیاف، برادران که مادر آنها یک باشد و پدر آنها مختلف. برادران مادری.
- اولاد اخیاف، بنواخیاف، برادران که از یک مادر و از دو پدر باشند.
- قوم اخیاف، مختلفین در اصل و متفقین در حال
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خیل. اسپان. سواران
لغت نامه دهخدا
(غَ خوا / خا رَ /رِ)
اخاله. سردروا نگریستن ابر را بارنده گمان برده.
لغت نامه دهخدا
(اُ خَیْ یا)
تصغیرگونه ای از اخ.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
برادری که قدیم است، هنگامی که کتاب مقدس در هیکل یافت شد یوشیا این شخص را به حلده بنیه فرستاد. (کتاب دوم پادشاهان 22:14). او و پسر وی جدلیا (که سپس حکمران اورشلیم شد) ارمیاه پیغمبر را با کمال احترام یاری کرد. (ارمیا 26:24 و 39:14) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
جمع واژۀ نوم. خوابها. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتیام
تصویر اتیام
ذبح کردن، کشتن گوسفند درخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغیام
تصویر اغیام
پارسی تازی شده (غیم به روش قلب از میغ پارسی) میغ شدن تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلام
تصویر اخلام
جمع خلم، دوستان یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمام
تصویر اخمام
گنده شدن گوشت پخته گندیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیار
تصویر اخیار
نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیاس
تصویر اخیاس
جمع خیس، انبوه درختان بیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیاش
تصویر اخیاش
جمع خیش، جامه های سبکباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیاف
تصویر اخیاف
مردمان، برادران مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیال
تصویر اخیال
جمع خیل، گروه سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیار
تصویر اخیار
جمع خیر، نیکان، برگزیدگان
فرهنگ فارسی معین