جدول جو
جدول جو

معنی اخنونیه - جستجوی لغت در جدول جو

اخنونیه
(اُ نی یَ)
موضعی است از اعمال بغداد و گویند که آن حربی است. (معجم البلدان) ، اخوص العرفج، ای تفطّر بورق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ نو نَ / نِ)
رعد و برق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
صاحب فرهنگ شعوری به این صورت معنی اخکوچه داده و شعری مجعول یا مغلوط از عزالدین شیروانی شاهد آورده است. والله اعلم
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ وی یَ)
تأنیث اخروی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حالایی. امروزی. و در این بیت مقابل غیر زمان و ابداعیت آمده است. زمانی، زیرا موجودات یا ماده و مدت دارند (اکنون ثلاثه) یا ماده دارند و مدت ندارند (فلکیات) یا نه ماده دارند و نه مدت (تجردات یا مفارقات) :
اکنونیان روان و تو (آسمان) بر جایی
زیرا که نیست جسم تو اکنونی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ سی یَ)
فرقه ای از خوارج که از گروه ثعالبه و از یاران اخنس بن قیس میباشند. در احکام با ثعالبه موافقت دارند جز اینکه ثعالبه را امتیازیست از آنان به اینکه درباره کسی که از اهل قبله و در دارالتقیه باشد حکم بر ایمان یا کفر نکنند، مگر درباره کسی که ایمان یا کفر او نزد آنها معلوم شده باشد. و اغتیال و خدعۀ با مخالفان و سرقت اموال آنان را حرام دانسته اند. و از آنها نقل شده که تزویج مسلمات را با مشرکین قوم خود جایز میدانند. کذا فی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، جمع واژۀ اخ. برادران، مانندها. اشباه: هرگاه که دو دوست بمداخلت شریری مبتلی گردند هرآینه میان ایشان جدائی افتد و از نظایر و اخوات آن حکایت شیر است و گاو. (کلیله و دمنه). و کسب ارباب حرفت و امثال واخوات این معانی بعدل متعلق است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
بسریانی زعرور است. (فهرست مخزن الادویه). ارونیا
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
نام قلعه ای به اندلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اشهاب فحل، بچۀ سبزخنگ آوردن گشن. (منتهی الارب). بچه های سبزخنگ آوردن فحل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
حمدالله مستوفی آرد: شهری وسط است در میان کوهستان بر یک مرحلۀ ارمیه افتاده در غرب مایل قبله. هوایش خوشتر از ارمیه بود و آبش از اودیه ای که از آن جبال برمیخیزد. حاصلش غله و دیگر حبوبات و انگور بود و مردمش بیشتر سنی اند و صدوبیست پاره دیه از توابع اوست و ضیاعش را نیز حاصلی نیکوست، حقوق دیوانیش نوزده هزاروسیصد دینار است. (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 86). و رجوع به ص 84 و 80 و 241 همان کتاب و فهرست جغرافیای غرب شود. و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: نام یکی از بخشهای شهرستان ارومیه است. این بخش درجنوب شهرستان ارومیه واقع شده و حدود آن بشرح زیر میباشد: از شمال به دهستان باراندوزچای، از جنوب و خاور به بخش سلدوز، از باختر به خاک عراق. قسمت جنوبی بخش تقریباً جلگه و هوای آن معتدل است. محصول عمده آن غلات، توتون و سیگار است. هوای قسمت شمالی کوهستانی سردسیر و محصول عمده آن غلات، توتون و لبنیات است. آب این بخش از رود خانه اشنویه و چشمه سارها و آب کوهستان (برف و باران) تأمین میگردد. شغل عمده ساکنان این بخش کشاورزی و گله داری است. بخش اشنویه از دو دهستان بنام حومه و دشت بیل تشکیل شده و جمع قراء آن 74 و جمعیت آن در حدود 14370 تن است. مرکز این بخش قصبۀ اشنویه میباشد، گواه گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). گواه کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). گواه گرفتن. (مؤید الفضلاء). اشهاد کسی بر فلان، گواه ساختن وی بر آن. (از المنجد) ، مذی آوردن مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). منی و مذی از مرد جدا شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بالغ شدن دختر و حیض آوردن او، کشته شدن در راه خدا. (منتهی الارب). و فعل آن مجهول می آید، اشهاد، در جنایات: اینست که به صاحب خانه گفته شود: فلان دیوار تو کج است آنرا خراب کن یا خطرناک است به مرمت و اصلاح آن بپرداز. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) حضور دو گواه عادل در مجلس طلاق و گوش دادن آنها به صیغۀ طلاق که رکن چهارم از ارکان معتبر در طلاق محسوب است. استماع دو گواه عادل صیغۀ طلاق را. از جهت فقهی تنها حضور دو شاهد عادل و استماع آنان کافی است و لازم نیست که مطلق بگوید گواه باشید. لیکن اگر یک گواه حضور داشته باشد یا دو گواه فاسق حاضر باشند، طلاق صحیح نیست، چنانکه اگر دو گواه عدل جداگانه استماع صیغۀ طلاق کنند کافی نمیباشد و باید مجتمعاً حضور داشته باشند و استماع کنند. و گواه بودن زن در طلاق کافی نیست هرچند تعداد آنان دو یا بیشتر باشد و مجتمع هم باشند، و همچنین اگر اول طلاق را جاری کند و سپس گواه بگیرد کافی نیست مگر اینکه دوباره صیغۀ طلاق را در حضور گواهان واجد شرائط تکرار کند. (از شرائع الاسلام، کتاب الطلاق)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ نَ)
جمع واژۀ خوان. خوانها.
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
اکشونبه. اقشونبه. مصحف اسّونبه در اسپانیا. (نخبه الدهر ص 113 و 245)
لغت نامه دهخدا
(کَ نی یَ)
فرقه ای از مجوس، ایشان سه اصل اثبات کنند: آتش و آب و خاک، و هر سه را قدیم خوانند و گویندهمه موجودات از اینها صادر شود. (نفایس الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اُ نی یَ)
مصحف اقشونبه. اکشونیه. (نخبه الدهر) ، گرد آمدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) :
به التونیه او کنون رزمجوی
سوی جنگ دشمن نهاده ست روی.
فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بنا به قول یاقوت حموی و مورخان اندلس نام شهری بوده در باختر اندلس یعنی پرتقال، در کرانۀ اقیانوس اطلس، ولی امروزه در آن حدود آبادیی بدین نام وجود ندارد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حلل السندسیه ص 179 و عقدالفرید ج 5 ص 284 و اقشونیه و اشکونیه شود
شهری به اندلس متصل به عمل اشبونه، در غربی قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
دزی آن را نوعی پیچه و روبنده حدس زده است که در آن تردید دارد سندش این جمله است. فتزینت باحسن الزینه و ارخت علی عینیها خاقونیه. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
لغت نامه دهخدا
فرقه ای از یهودکه منسوبند به عنان بن داود که مهتر قوم جالوت شد
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
از نواحی مرزی روم بود که سیف الدوله بن حمدان در آنجا غزا کرد. ابوالعباس صفری شاعر دربار وی که یا را بضرورت شعری مشدد کرده گوید:
و حلت باشکونیه کل نکبه
و لم یک وفدالموت عنها بنا کب
جعلت رباها للخوامع مرتعاً
و من قبل کانت مرتعاً للکواکب.
(معجم البلدان) (مراصد الاطلاع).
و صاحب قاموس الاعلام آرد: بنابه روایات کتب عربی، نام مملکتی است که در مرز روم در طرف مشرق آناطولی بوده و سیف الدوله بن حمدان این کشور را تسخیر کرده است، ولی هم اکنون در آناطولی مملکتی به این نام ونشان دیده نمیشود. (از قاموس الاعلام). و رجوع به حلل السندسیه ص 222 و رجوع به اکشونیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکنونی
تصویر اکنونی
منسوب به اکنون متعلق بزمان حاضر کنونی فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انانیه
تصویر انانیه
منی خود بینی خودخواهی
فرهنگ لغت هوشیار