جدول جو
جدول جو

معنی اخموگری - جستجوی لغت در جدول جو

اخموگری
مقطّبٌ
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به عربی
اخموگری
mauvaise humeur
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اخموگری
suratsızlık
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اخموگری
ترش‌رویی
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به اردو
اخموگری
রুক্ষতা
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به بنگالی
اخموگری
mkorofi
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اخموگری
угрюмость
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به روسی
اخموگری
무뚝뚝함
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به کره ای
اخموگری
Mürrischkeit
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به آلمانی
اخموگری
קְדִירוּת
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به عبری
اخموگری
क्रोधपूर्णता
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به هندی
اخموگری
ketus
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اخموگری
ความหงุดหงิด
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به تایلندی
اخموگری
norsheid
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به هلندی
اخموگری
mal humor
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اخموگری
scontrosità
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اخموگری
rabugice
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اخموگری
暴躁
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به چینی
اخموگری
gburowatość
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به لهستانی
اخموگری
похмурість
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اخموگری
不機嫌
تصویری از اخموگری
تصویر اخموگری
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ)
بطنی از معافر که بمصر فرودآمده اند. (سمعانی) ، سپس کردن. (منتهی الارب). واپس بردن. (تاج المصادر بیهقی). واپس داشتن، پس چیزی پنهان کردن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
اعتیاد. عادت پیداکردگی. عادت یافتگی. (یادداشت مؤلف) ، الفت. انس. الفت یافتگی. انس پیداکردگی. استیناس. (یادداشت مؤلف) : خوگری از عاشقی بتر بود. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
می زدگی. (ناظم الاطباء) :
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.
خاقانی.
یک قدح بیرنج مخموری کراست
هر گلی را زخم خاری در قفاست.
امیر حسینی سادات.
و رجوع به مخمور شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
منسوب به اخمور. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخموری
تصویر مخموری
می زدگی پژمانی ناوش مستی، خماری خمارآلودگی می زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلگری
تصویر اخلگری
کار اخلگر
فرهنگ لغت هوشیار
خمارآلودگی، خماری، مستی، می زدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اخمو گری
تصویر اخمو گری
Surliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی