جدول جو
جدول جو

معنی اخمساء - جستجوی لغت در جدول جو

اخمساء
(اَ مِ)
جمع واژۀ خمیس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِتِ)
ائتساء. به پیشوایی گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : و لا تأتس بمن لیس لک باسوه، اقتدا مکن به کسی که پیشوای تو نیست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ رمضان، ماه نهم سال عربی
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
خاکستر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 10 هزارگزی شوسۀ کرمانشاه بسنندج، این ده در دامنۀ کوه قرار دارد و ناحیه ای است سردسیر با 1450 تن سکنه که زبانشان کردی و مذهبشان سنی است، آب آنجا از چشمه و محصولات آن غلات و توتون و پشم وروغن و انگور و گردو و عسل میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری و باغداری است، راه آنجا مالرو و دارای یک باب دبستان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ تَ)
در حالت پنجم بودن. و معمولاً در آغاز قسیمهای یک مقسم بکار رود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دانستن مافی الضمیر کسی.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ غمیر، یعنی دانۀ بهمی یا گیاهی است یا گیاه اندک سبز یا گیاه سبز که زیر گیاه خشک برآمده باشد یا گیاه در بن گیاه دیگر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نومید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عیامْ)
قطعه ای از بلد جدا کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور شدن سگ و رفتن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). یقال: انخساءالکلب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فَ / فِ)
بریدن بشمشیر.
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ شِ کَ)
نهان گردیدن. پوشیده گردیدن. پنهان شدن. استتار. تواری: عبدالملک از غصۀ آن حیلت و محنت این علت بی سامان شد و جز گریختن و دست در دامن اختفا آویختن چاره ندانست. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ رَ / رِ)
گام زدن. گام نهادن، پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن. جستن. بجستن. تشنج. ارتعاش.
- اختلاج الاعضاء، برجستن اندام. جستن اندامها. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (تاج المصادر بیهقی). جنبیدن و پریدن اندامی بی اراده، چنانکه پریدن چشم و جز آن. ارتعاش گونه ای از اعضاء. حرکت عضلانی بی اراده که گاه پوست چسبیدۀ خود را نیز بجنبش آرد و زود گذرد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختلاج، هو حرکه العضو کما فی المنتخب. قال الاطباء هو حرکه عضلانیه بغیر اراده. و قد یتحرک معها ما یلتصق بها من الجلد و یسرع انقضائها. کذا فی بحرالجواهر. والفرق بینه و بین الرّعشه، یجی ٔ فی معنی الرّعشه و اختلاج القلب هو ان یتحرک القلب حرکه منکره لفرط الامتلاء. و اختلاج المعده هو حرکه شبیهه بالخفقان تحدث فی المعده لا کما تحدث فی الاعضاء العضلانیه. کذا فی حدودالامراض - انتهی. و رجوع بتذکرۀ داود ضریر انطاکی جزء اول ص 37 و فقرۀ بعد شود.
- اختلاج جفن، پریدن چشم.
- اختلاج چاک صوت.
- اختلاج چشم. اختلاج عین. پریدن چشم کسی. (منتهی الارب).
، بچه از شیر بازگرفتن. (آنندراج) ، ربودن. (آنندراج) ، جدا شدن رودخانه و نهری از رود بزرگ
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ گُ)
خویشتن را خصی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خصی کردن خود را. خایه کشیدن، اختضار حمل، برداشتن آن، اختضار جاریه، زائل کردن دوشیزگی او، اختضار کلأ،بریدن گیاه سبز را. نبات بسبزی فرا درودن. (تاج المصادر). نبات بسبزی فادرودن. (زوزنی). تربر کردن، تازه و تر گرفته شدن، بجوانی مرگ دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به نوجوانی مردن. در تاج العروس آمده: اختضر الکلأ بالضم، اخذو رعی طریاً و غضاً قبل تناهی طوله و ذلک اذا جززته و هو اخضر و منه قیل للرجل الشاب اذا مات فتیاً غضاً قد اختضر لأنه یؤخد فی وقت الحسن والاشراق و فی بعض الأخبار ان ّ شاباً من العرب أولع بشیخ فکان کلما رآه قال أجززت یا أبا فلان فقال له الشیخ یا بنی و تختضرون، أی تتوفون شباباً و معنی أجززت آن لک ان تجز فتموت. در منتهی الارب چ طهران، اختضر فلان ٌ، بغلط ’جوانمرد شد’، بجای ’جوانمرگ شد’ آمده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
مؤلف غیاث گوید: بالکسر و تای فوقانی و سین مهمله، نام پادشاه که ممدوح خاقانی و نظامی است - انتهی. و آن مصحف اخستان است. رجوع به اخستان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
شکسته شدن از اندوه یا بیم یا مرض.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نابینا گردیدن: اعمای اعمیاءً، نابینا گردید. و قد تشدد الیاء فیقال: اعمای ّ کاحمرّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نور هر دو چشم از بین رفتن. اعمای الرجل یعمای و اعمای ّ یعمای ﱡ اعمیاءً، بمعنی عمی و اصل اعمای بتخفیف الیاء اعمای ّ بتشدیدها من باب افعال ّ حذفت احدی الیائین شذوذاً للتخفیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور رفتن در چراگاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تباعد: انتسأت الابل فی المرعی، دور شد شتر در چراگاه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عِ)
پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی). در پرده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن هرچه نزد کسی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن همه آنچه را که نزد کسی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ خِسْ سا)
جمع واژۀ خسیس. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
طاق یا جفت بازیدن به گردکان
لغت نامه دهخدا
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاء
تصویر اختطاء
گام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختسات
تصویر اختسات
جمع اختس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
پوشیدن جامه پوشیدن پوشیده شدن در بر کردن پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمسات
تصویر مخمسات
جمع مخمسه، پنجینگان پنجگوشگان پنج تایی ها جمع مخمسه (مخمس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
((اِ تِ))
پنهان شدن، پنهان گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
((اِ تِ))
پوشیدن، در بر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امساء
تصویر امساء
((اِ))
شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
ناپدیدگی، نهفتن، پنهان شدن
فرهنگ واژه فارسی سره