بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه. بوی دهن متغیر شدن. بوی دهن بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، نعت تفضیلی از خلف (در وعد). - امثال: اخلف من شرب الکمون، لان الکمون یمنی السقی فیقال له اتشرب الماء. (مجمع الامثال). ، نعت تفضیلی از خلوف الفم. گنده دهان تر. - امثال: اخلف من صقر. (مجمعالامثال). ، اخلف من نارالحباحب، اخلف من وقود ابی حباحب، و من حدیثه فیما ذکر هشام بن الکلبی انه کان رجلا من العرب فی سالف الدهر بخیلا لاتوقد له نار بلیل مخافه ان یقتبس منها فان اوقدها ثم ابصر مستضیئاً اطفأها فضربت العرب بناره فی الخلف المثل و ضربوا به فی البخل المثل و قال غیر ابن الکلبی الحباحب النار التی توریها الخیل بسنابکها من الحجاره و احتج بقوله تعالی ’فالموریات قدحاً’ و قال قائل ٌ الحباحب طائر یطیر فی الظلام کقدرالذباب له جناح یحمر اذا طار به یتراآی من البعد کشعله نار. (مجمعالامثال میدانی). ، نعت تفضیلی از خلاف. - امثال: اخلف من ولدالحمار، یعنون البغل لانه لایشبه اباه و لاامه. (مجمعالامثال میدانی)
بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه. بوی دهن متغیر شدن. بوی دهن بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، نعت تفضیلی از خلف (در وعد). - امثال: اخلف من شرب الکمون، لان الکمون یمنی السقی فیقال له اتشرب الماء. (مجمع الامثال). ، نعت تفضیلی از خلوف الفم. گنده دهان تر. - امثال: اخلف من صقر. (مجمعالامثال). ، اخلف من نارالحباحب، اخلف من وقود ابی حباحب، و من حدیثه فیما ذکر هشام بن الکلبی انه کان رجلا من العرب فی سالف الدهر بخیلا لاتوقد له نار بلیل مخافه ان یقتبس منها فان اوقدها ثم ابصر مستضیئاً اطفأها فضربت العرب بناره فی الخلف المثل و ضربوا به فی البخل المثل و قال غیر ابن الکلبی الحباحب النار التی توریها الخیل بسنابکها من الحجاره و احتج بقوله تعالی ’فالموریات قدحاً’ و قال قائل ٌ الحباحِب طائر یطیر فی الظلام کقدرالذباب له جناح یحمر اذا طار به یتراآی من البعد کشعله نار. (مجمعالامثال میدانی). ، نعت تفضیلی از خلاف. - امثال: اخلف من ولدالحمار، یعنون البغل لانه لایشبه اباه و لاامه. (مجمعالامثال میدانی)
جمع واژۀ خلف. جانشینان. بازماندگان. پس ماندگان. اعقاب. بازپسینان. پس روان. از پس چیزی آیندگان. جمع واژۀ خلف بفتحتین باشد، بمعنی فرزند صالح که بعد موت پدر خود بصلاحیت مانده باشد. و جمع خلف بفتح خاء و سکون لام، بمعنی فرزند غیرصالح خلوف می آید بضمتین و گاهی اخلاف نیز می آید. (غیاث اللغات از منتخب و شمسی و شروح نصاب) : ملوک آل سامان و اولاد و اخلاف ایشانرا بدست آورد. (ترجمه تاریخ یمینی).
جَمعِ واژۀ خَلَف. جانشینان. بازماندگان. پس ماندگان. اعقاب. بازپسینان. پس روان. از پس چیزی آیندگان. جَمعِ واژۀ خَلَف بفتحتین باشد، بمعنی فرزند صالح که بعد موت پدر خود بصلاحیت مانده باشد. و جمع خَلْف بفتح خاء و سکون لام، بمعنی فرزند غیرصالح خُلوف می آید بضمتین و گاهی اخلاف نیز می آید. (غیاث اللغات از منتخب و شمسی و شروح نصاب) : ملوک آل سامان و اولاد و اخلاف ایشانرا بدست آورد. (ترجمه تاریخ یمینی).
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن