جدول جو
جدول جو

معنی اخلاطی - جستجوی لغت در جدول جو

اخلاطی
(اَ)
منسوب بشهر اخلاط، خانه های آهوان
لغت نامه دهخدا
اخلاطی
(اَ)
محیی الدین. از علمای معاصر هلاکوخان. وی در بناء رصد خواجه نصیر را امداد کرد. (حبط ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخلاط
تصویر اخلاط
خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمع واژۀ خلط
اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه
اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه
اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن
اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
فرهنگ فارسی عمید
(غَلْ لَ / لِ)
اخلاط فرس، کوتاهی کردن اسب در رفتار، درویش کردن، دست بداشتن. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. بگذاشتن، خلال بار آوردن خرما. خلال آوردن نخل. (منتهی الارب) ، تباه بار آوردن خرما، علف شیرین چریدن شتر، چرانیدن شتران را در علف شیرین. (منتهی الارب). در شیرین گیاه چرانیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). گیاه شیرین دادن شتر را، بردن چیزی را، ربودن چیزی را، محتاج شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) ، حاجتمند گردانیدن. (منتهی الارب). محتاج کردن. (مؤید الفضلاء) ، وفا نکردن. (منتهی الارب) ، یکی از عیوب بلاغت است، چنانکه گوئی ’زود به از دیر بسیار است’، یعنی کم و زود به از دیر بسیار است. و مانند این بیت ناصرخسرو:
زن بدخو را مانی که مرا با تو
سازگاری نه صوابست و نه بیزاری.
یعنی زن بدخو و گران کابین را مانی... و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اخلال، بکسر همزه نزد اهل معانی آنست که لفظ از اصل مقصود ناقص و برای افهام معنی وافی نباشد، مانند این شعر:
والعیش خیر فی ظلا-
ل النّوک ممّن عاش کداً.
نوک بمعنی حمق و کد یعنی رنج بردن و اصل مقصود آنست که زندگانی بناز و نعمت در زیر سایۀ حماقت و ابلهی نیکوتر از زندگانی مقرون به رنج و محنت در زیر سایۀ خرد و دانش باشد. و الفاظ در این بیت برای درک مقصود غیروافی است چنانچه در مطول در بحث ایجازو اطناب بیان کرده و این نوع را در علم معانی اخلال نام نهاده اند.
، اخلال والی به ثغور، اندک کردن لشکر را در مرزها. (منتهی الارب) ، اخلال بمکان، غائب شدن از جائی و گذاشتن آن را. (منتهی الارب). گذاشتن مردم جای را
لغت نامه دهخدا
(خِ)
محمد بن عباد بن ملک داود خلاطی، ملقب به صدرالدین. از فقیهان حنفی بود. از کتب اوست: ’تلخیص الجامع الکبیر’ در فقه و ’مقصد المسند’ (مختصریست بر مسند امام ابوحنیف) و ’تعلیق بر صحیح مسلم’. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 910)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قسمی درهم و شاید درهم اخلاصیه یعنی درهم قل هواللهی باشد: بدین یک بیت او را صدهزار درم اخلاصی داد. (تاریخ بیهق) ، جمع واژۀ خلف. فرزندان غیرصالح. (غیاث) ، جمع واژۀ خلف. سرهای پستان شتر ماده
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خلط. (دهار).
- اخلاط اربعه، هر چهار مزاج بدن. گشنهای چهارگانه. دم و بلغم و مرتان یعنی مرهالصفراء و مرهالسوداء. رجوع به خلط شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختلاطی
تصویر اختلاطی
آمیزه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاصی
تصویر اخلاصی
گونهای از پشیز که بر آن قل هوالله نوشته باشند اخلاصیه نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
خویی رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلط، خل ها (خل خلط) درپزشکی باستانی باور داشتند آدمیان به چهار خلند: خل خونی خل ویشی (ویش صفرا) خل سیاباهی (سوداء) و خل درمی (درم بلغم پهلوی)، کنش ها، داروهای خوشبو جمع خلط، داروهای خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاط
تصویر اخلاط
جمع خلط، چیزهای درهم آمیخته، در طب قدیم صفرا وخون و بلغم و سودا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
أخلاقيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
Ethical, Moral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
éthique, moral
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ethisch, moralisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etik, ahlaki
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اخلاق گرایانه، اخلاقی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
اخلاقی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
নৈতিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
kimaadili, maadili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
윤리적인 , 도덕적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
етичний , моральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
倫理的な , 道徳的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
אֶתִּיקִי , מוסרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
नैतिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
этический , моральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
จริยธรรม , ศีลธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ethisch, moreel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ético, moral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etico, morale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ético, moral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
伦理的 , 道德的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etyczny, moralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etis, moral
دیکشنری فارسی به اندونزیایی