جدول جو
جدول جو

معنی اخل - جستجوی لغت در جدول جو

اخل(اَ خَل ل)
نعت تفضیلی از خل ّ. محتاج تر.
لغت نامه دهخدا
اخل(اَ خُل ل)
جمع واژۀ خل ّ. راههای نافذ در ریگ یا میان دو ریگ
لغت نامه دهخدا
اخل
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
فرهنگ لغت هوشیار
اخل
روستایی از دهستان نرم آب دوسر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخلا
تصویر اخلا
خلیل ها، دوستان مهربان و یکدل، دوستان صادق، جمع واژۀ خلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ خَلْ لَ)
موضعی بدیار رعین یمن، بنام اخله بن شرحبیل بن الحارث بن زید بن یریم ذی رعین. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان ص 165 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
رسن
لغت نامه دهخدا
(اَ لا)
نعت تفضیلی از خلو و خلاء. خالی تر.
- امثال:
اخلی من جوف حمار، قالوا هو رجل من عاد و جوفه واد کان یحله ذوماء و شجر فخرج بنوه یتصیدون فاصابتهم صاعقه و اهلکتهم فکفر و قال لااعبد رباً فعل ذا ببنی ّ. ثم دعا قومه الی الکفر فمن عصاه قتله فاهلکه اﷲ و اخرب وادیه فضربت العرب به المثل فی الخراب و الخلاء فقالوا اخرب من جوف حمار و اخلی من جوف حمار. (مجمعالامثال میدانی) ، خداوند شتران خمس شدن، پنجم بآب آمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، در بیت ذیل سنائی این صورت آمده است و مکسور یا مفتوح بودن همزۀ آن نیز معلوم نیست ظاهراً از اصطلاحات تجوید یا نقطه و شکل است:
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سرّ یزدانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(اَ خِلْ لَ)
جمع واژۀ خلیل. دوستان. (دهار).
لغت نامه دهخدا
(اَ خُلْ لَ)
بلغت مصری گیاهی است. بستیناج. حسک
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
خوش خلق.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نعت تفضیلی از خلاف. پس روتر.
- امثال:
اخلف من بول الجمل.
اخلف من ثیل الجمل، الثیل وعاء قضیبه و قیل ذلک فیه لانه یخالف فی الجهه التی الیها مبال کل حیوان. (مجمع الامثال میدانی).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
چپه دست. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نعت تفضیلی از خلوص. خالص تر. بی آمیغتر
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخل کردن
تصویر اخل کردن
در کاری خلل وارد آوردن کار شکنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خواستار بر هم زدن نظم و سامان کارست آنکه کارشکنی میکند و کارها را بهم میزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلیا
تصویر اخلیا
جمع خلی، آسوده دلان سبکباران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلگری
تصویر اخلگری
کار اخلگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاب
تصویر اخلاب
برگ آوردن تاک، تیره گشتن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلگر
تصویر اخلگر
کسی که در کارها اخل میکند آنکه کارها را بر هم زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلام
تصویر اخلام
جمع خلم، دوستان یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلالگر
تصویر اخلالگر
نظم برهم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلال کننده
تصویر اخلال کننده
کارشکنی آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخل کننده
تصویر اخل کننده
مخل موجب خل در کارها کارشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاصی
تصویر اخلاصی
گونهای از پشیز که بر آن قل هوالله نوشته باشند اخلاصیه نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاج
تصویر اخلاج
جنبیدن، جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاس
تصویر اخلاس
به ربودن واداشتن، آمیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
یکرنگی دوستی راستین، سرگی پاکی، ویژه کرد ویژه داشت راستدینی خداگزینی، پرمغزی در استخوان، پالایش: چربی و روغن خالص کردن، ویژه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاص کیش
تصویر اخلاص کیش
یکرنگی دوست راستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاص مند
تصویر اخلاص مند
یکرنگی دوست راستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاصا
تصویر اخلاصا
از ته دل به نابی و راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلف
تصویر اخلف
چپادست چپ نویس چپاچشم لوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلق
تصویر اخلق
خوشخوتر نیک رفتارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلا
تصویر اخلا
تهی کردن، تهی شدن، هم نشینی، بی شوی گشتن، دست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلال کردن
تصویر اخلال کردن
کار شکنی کار شکنیدن آشوبگری
فرهنگ لغت هوشیار