جدول جو
جدول جو

معنی اختیاری - جستجوی لغت در جدول جو

اختیاری
(اِ)
ارادی
لغت نامه دهخدا
اختیاری
گزینایی هامکیک کامیک ارادی کاری که با اختیار و اراده و آزادی عمل تواء م باشد مقابل اجباری اضطراری
فرهنگ لغت هوشیار
اختیاری
ارادی، کاری که با اختیار و اراده انجام شود
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
فرهنگ فارسی معین
اختیاری
کامیک
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
اختیاری
خياريٌّ
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به عربی
اختیاری
Optional, Optionally
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اختیاری
optionnel, de manière facultative
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اختیاری
opcional, opcionalmente
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اختیاری
اختیاری
دیکشنری اردو به فارسی
اختیاری
необязательный , опционально
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به روسی
اختیاری
optional
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به آلمانی
اختیاری
необов'язковий , опціонально
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اختیاری
opcjonalny, opcjonalnie
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به لهستانی
اختیاری
可选的 , 可选地
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به چینی
اختیاری
ঐচ্ছিক , ঐচ্ছিকভাবে
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به بنگالی
اختیاری
اختیاری , اختیاری طور پر
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به اردو
اختیاری
opzionale, opzionalmente
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اختیاری
hiari, kwa hiari
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اختیاری
opsiyonel, isteğe bağlı olarak
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اختیاری
선택적인 , 선택적으로
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به کره ای
اختیاری
オプションの , 任意で
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اختیاری
वैकल्पिक , वैकल्पिक रूप से
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به هندی
اختیاری
opsional, secara opsional
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اختیاری
ตัวเลือก , อย่างเลือกได้
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به تایلندی
اختیاری
optioneel
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به هلندی
اختیاری
opcional, opcionalmente
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اختیاری
אופציונלי , באופן אופציונלי
تصویری از اختیاری
تصویر اختیاری
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
(پسرانه)
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیره های بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی:بهختیاری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
نیک بختی، اقبال، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
نام ایلی است در ایران که میان اصفهان و شوشتر مسکن دارند. ایل بختیاری در ابتدای مشروطه خدمت به آزادی ایران کردند. (فرهنگ نظام). نام طایفه ای که در پائین اصفهان و خوزستان منزل دارند و بیشتر آنها صحرانشینند. (ناظم الاطباء). قوم بختیاری محل و مکان معینی از قدیم الایام تا چند سال اخیر نداشتند و ییلاق و قشلاق میکردند و در مکانهای مختلف مانند فارس و خوزستان رفت وآمد داشتند، اکنون در همان محلهای سابق خود خانه ساخته و منزل نموده و زراعت می کنند. دو ایل در بختیاری موجود بوده است: چهارلنگ و هفت لنگ. این اقوام بیشتر در چهارمحال اصفهان و رامهرمز و شوشتر و دزفول وقلعه تل مال امیر (ایذه) و باغ ملک و مسجدسلیمان سکنی دارند. (جغرافیای غرب ایران ص 83). هفت لنگ شامل 55 تیره و چهارلنگ دارای 24 تیره است و در حدود 400 هزارتن جمعیت دارد و برخی آنانرا منسوب به طوایف باکتریال و باختریان دانسته اند. و رجوع به سردار اسعد و کرد و پیوستگی نژادی او ص 8 و 58 و تذکرهالملوک شود
از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین که مرکب از 50 خانوار است. ییلاقشان کوههای البرز و قشلاقشان جاجرود است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ناحیه ای است بین اسپاهان و خوزستان و لرستان و فارس شامل چندین رشته کوه. و از رشته های عمده آن یکی زردکوه است که از اطراف آن کوههای دیگری به اسامی مختلف جدا میشود که در دامنۀ آنها جنگلهای انبوه موجود است. آب و هوا در شمال و مشرق بختیاری سرد و در جنوب گرم است. (از جغرافیای کیهان). کوههای این ناحیه نیز بنام بختیاری خوانده میشود. جنس کوههای بختیاری غالباًنمکی و گچی و متعلق به عهد سوم معرفهالارضی است و دراغلب آنها چشمه های آبهای گوگردی مخلوط با نمک و گچ دیده میشود و معادن نفت و قیر فراوان دارد. (جغرافیای تاریخ غرب ایران ص 18). کوه بختیاری جزء سلسلۀ زاگرس و از زردکوه تا کوه کیلویه امتداد دارد. امروز چهار محال و بختیاری یک فرمانداری کل تشکیل میدهد. و رجوع به فهرست اعلام ایران باستان و فهرست مجمل التواریخ گلستانه و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 و 7 و 10 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نیک بختی. اقبال. (ناظم الاطباء). خوشبختی. سعادت. همراهی دولت و اقبال:
چشم است بختیاری و در چشم دیده ای
جسم است کامکاری و در جسم جانیا.
ابوالفرج رونی.
به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام.
مسعودسعد سلمان.
زیادت بخت باد از بختیاری
که پشتیوان پشت روزگاری.
نظامی.
گر افکند بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نیم نیز دور.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
منسوب به بختیار، ایلی است، گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اختصار چیزی که در آن اختصار بعمل آمده باشد مطلب یاسخنی که بکوتاهی و اختصار در آمده باشد، یا عمت اختصاری. نشانی که کلمه یا سخنی یا مطلبی را بکوتاهی نمایش میدهد مث (رک) عمت اختصاری (رجوع کنید) و (ص) عمت اختصاری (صلی الله علیه) است. یا عیم اختصاری. نشانهایی که به کوتاهی گویای سخن یا مطلب یا کلمه ایست یا نشانه اختصاری
فرهنگ لغت هوشیار
قدرت دهی، اختیار
دیکشنری اردو به فارسی