- اختیار
- گزیدن، گزین کردن
معنی اختیار - جستجوی لغت در جدول جو
- اختیار
- چاره داری، توانایی
- اختیار
- مقابل جبر، آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن،
برای مثال اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی - ۷۹۶) ، غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون می آیدت بر جرم دار؟(مولوی - ۷۹۷)
در تصوف ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک،
انتخاب کردن، برگزیدن،
در علم نجوم انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر
اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
اختیار داشتن: آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن
اختیار کردن: انتخاب کردن، برگزیدن،برای مثال گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی - ۱۴۰)
- اختیار ((اِ))
- گزیدن، انتخاب کردن، آزادی عمل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گزینایی هامکیک کامیک ارادی کاری که با اختیار و اراده و آزادی عمل تواء م باشد مقابل اجباری اضطراری
کامیک
ارادی، کاری که با اختیار و اراده انجام شود
Optional, Optionally
необязательный , опционально
optional
необов'язковий , опціонально
opcjonalny, opcjonalnie
可选的 , 可选地
opcional, opcionalmente
opzionale, opzionalmente
opcional, opcionalmente
optionnel, de manière facultative
optioneel
ตัวเลือก , อย่างเลือกได้
opsional, secara opsional
تظاهر , إداريٌّ
वैकल्पिक , वैकल्पिक रूप से
אופציונלי , באופן אופציונלי
オプションの , 任意で
선택적인 , 선택적으로
opsiyonel, isteğe bağlı olarak
hiari, kwa hiari
ঐচ্ছিক , ঐচ্ছিকভাবে
اختیاری , اختیاری طور پر
دشمنیاری
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
خاز شدن، خازیستن (پژوهشی در اساطیر ایران پاره نخست مهرداد بهار)
پیمان شکنی
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
کوتاه کردن سخن را