جدول جو
جدول جو

معنی اختگان - جستجوی لغت در جدول جو

اختگان
(اَ تَ / تِ)
جمع واژۀ اخته، بمعنی اسب خایه کشیده:
شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله
می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
بعض فرهنگها این کلمه را بمعنی میرآخور گرفته اند و همین بیت را شاهد آورده اند و ظاهراً به این معنی غلط است، طلاق گرفتن زن برمال. (منتهی الارب). واخریدن زن، خود را بمهر و جز آن. (آنندراج). خویشتن بازخریدن زن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را واخریدن زن. (زوزنی). سر خریدن زن
لغت نامه دهخدا
اختگان
اخته، اسب خایه کشیده
تصویری از اختگان
تصویر اختگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ مَ)
اختزان مال، جمع کردن آن. (منتهی الارب). چیزی در خزانه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). مال بخزینه نهادن.
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ تَ)
بختکان. نسبت پدری بزرجمهر وزیر انوشیروان. و رجوع به بختجان و بختکان شود وهم چنین رجوع به ترجمه مقالات کریستن سن تحت عنوان داستان بزرجمهر حکیم در مجلۀ مهر سال اول 1313 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تِ)
دهی از دهستان ابوالعباس بخش جانگی گرمسیر اهواز در 6هزارگزی شمال خاوری باغ ملک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
دغلی و ناراستی کردن. (منتهی الارب). خیانت کردن. خیانت. (زوزنی) ، گل ارغوان. (شعوری از مجمعالفرس)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قصبۀ ناحیتی است بهمین نام، از شهرستان صماقو در ایالت صوفیه از ولایت طونه. این قصبه بجلگه ای در یک میلی جنوب شرقی صوفیه واقع است. جمعیت این ناحیه در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم تقریباً 5000 تن بوده است. مضیق معروف به باب طرایانوس (تراژان) که در سنۀ 1252 هجری قمری/ 1836 میلادی منهدم گردیده است نزدیک این قصبه است و تا آنجا دو ساعت راه دارد. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
مؤلف غیاث گوید: بالکسر و تای فوقانی و سین مهمله، نام پادشاه که ممدوح خاقانی و نظامی است - انتهی. و آن مصحف اخستان است. رجوع به اخستان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ / قِ بَ)
ختنه کردن. خویشتن را ختنه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباط
تصویر اختباط
شب دریوزگی شرم دریوزگی: گدایی با شرمزدگی در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباز
تصویر اختباز
نان پزی نان پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختجات
تصویر اختجات
جمع اختج. اختجها و حرکات و انقباضات ناگهانی اعضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفان
تصویر احتفان
از ریشه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
استوار بودن محکم بودن، استواری استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراش
تصویر اختراش
هم خراشی: خراشیدن همدیگر را، پیشه گری، به زورخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن ترفند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختدام
تصویر اختدام
چاکر گرفتن، پرشک خواستن (پرشک خدمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراز
تصویر اختراز
به هم وادوختن چشم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراط
تصویر اختراط
شمشیر کشی شمشیر از نیام بر کشیدن پافشاری در گریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراع
تصویر اختراع
شکافتن، بریدن، آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراق
تصویر اختراق
پاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختان
تصویر اختان
جمع ختن، دامادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزان
تصویر اختزان
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار