جدول جو
جدول جو

معنی احمری - جستجوی لغت در جدول جو

احمری(اَ مَ)
منسوب باحمر بطنی از ازد و ابوظلال هلال بن ابی مالک الاعمی الأحمری از اهل بصره بدانجامنسوبست. و ابومحمد احمد بن محمد بن احمد الاحمری المروزی منسوب بجدّ خویش از اهل مرو باشد و ابوذرعه السحی در تاریخ مرو ذکر او آورده است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
احمری(اَ مَ)
مدنی. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مِ رَ)
جمع واژۀ حمار. خران
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
منسوبست به احمس که طایفه ای است از بجیله که بکوفه نزول کردند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
حالت و کیفیت و چگونگی احمق. گولی:
هرکرا احمقی بود بتمام
خلق گویند مغز خر خورده ست
ور چنین است مجد قزوینی
مغز تنها نه، مغز و سر خورده ست
در سرش مغز نیست پنداری
مغز او را خری دگر خورده ست.
کمال اسماعیل.
- احمقی نمودن، تحمق. ارقاع. تملغ، احناءالأمور، متشابهات امور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام بادها که در فصل پائیز در اهواز وزد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
اسمر بودن. گندمگون بودن. تیره رنگ بودن:
مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره
چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 422)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کرمیانی. متوفی به سال 815 هجری قمری او راست: منظومه ای به ترکی موسوم به جمشید و خورشید و بعضی این منظومه را به حبی خاتون نسبت کنند. کتاب اسکندرنامه به ترکی. منظومۀ سلیمان نامه به ترکی و جنگ نامه و منظومۀ وقعۀ سلطان سلیم و برادر او بایزید و نیز شرحی بر قصیدۀ الصرصری که هر بیت مشتمل تمام حروف هجاست. منظومه ای در لغت فارسی بنام مرقات الادب و دیوان شعر خود او و جز اینها. صاحب کشف الظنون نسبت او را گاهی کرمانی و گاه کرمیانی آورده است. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ رَ)
احمران. شراب و گوشت
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمرین
تصویر احمرین
خرما و آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
گولی بیخردی (حالت و چگونگی احمق گولی. بیخردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمره
تصویر احمره
جمع حمار، خران
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به احمد، منسوب به احمد رسول الله ص: ملت احمدی، دینار ط که بنام احمد بن طولون نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
أحمق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
Daftness, Foolishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
stupidité, folie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
глупость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
어리석음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
حماقت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
বোকামি , মূর্খতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
upumbavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
aptallık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
טיפשות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
馬鹿 , 愚かさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
Dummheit, Torheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
मूर्खता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
kebodohan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
ความโง่ , โง่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
necedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
stupidità, follia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
estupidez, tolice
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
愚笨 , 愚蠢
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
głupota
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
дурість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احمقی
تصویر احمقی
domheid, dwaasheid
دیکشنری فارسی به هلندی