جدول جو
جدول جو

معنی احمدک - جستجوی لغت در جدول جو

احمدک(اَ مَ دَ)
شخصی مثلی است که در بعض امثال فارسی از جمله دو مثل ذیل آمده است:
احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود.
احمدک را که رخ نمونه بود
آبله بردمد چگونه بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احمد
تصویر احمد
(پسرانه)
بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ بَ)
آقایف. ادیب و نویسندۀ مشهور از مردم قفقاز ساکن بادکوبه. وی مقدمات علوم را در روسیه بخواند و سپس بپاریس شد و در آنجا بتکمیل علوم وقت پرداخت و اگر در حافظۀ من خللی نباشد چنانکه او خود نقل کرد از طرف دارمستتر یا کس دیگر در تعطیل تابستانی مأمور شده است که ببرلین رفته و نسخۀ منحصر نامۀ تنسر را که در کتابخانه برلن بوده و اجاۀ استکتاب آنرا بکسی نمیداده اند، سطر سطر حفظ کرده در خارج کتابخانه استنساخ کند و بدین ترتیب همه کتاب را نوشته و بپاریس برده است. وی از یکچشم نابینا و جهوری الصوت و بزرگ جثه و قوی بنیه و گندم گون بود و آثار جدری بر چهره داشت و یکی از فعالترین طرفداران پان تورکیزم بود. وی در دورۀ چارها (تزاری) در بادکوبه روزنامۀ یومیۀ بزرگی بنام ارشاد بزبان ترکی داشت و هر صبح جمعه ضمیمه ای از آن در صفحۀ بزرگ دو رو به فارسی منتشر میشد و ضمیمۀ فارسی را مرحوم ادیب الممالک فراهانی مینوشت و این بزرگترین و محبوبترین روزنامه های قفقاز بزمان او بود وآنگاه که در روسیه مردم طلب دوما میکردند وی یکی ازلیدرهای بزرگ این نهضت بود و پس از بسته شدن دومای اوّل وی به استامبول گریخت و من در آنوقت در استامبول بودم و او در کمال فقر و تنگدستی میزیست و ترکان عثمانی با آنکه او سالها از پان تورکیزم در روزنامۀ مشهور خود دفاع کرده بود اصلا اعتنائی بدو نکردند و من چون سابقۀ آشنائی با او داشتم وی را در انجمن سعادت که در آن وقت یعنی سال کودتای محمدعلی شاه در استامبول دایر شد معرفی کردم و چهل لیرۀ عثمانی در ماه از صندوق انجمن برای او وظیفه مقرر شد و تا من در اسلامبول بودم آن وظیفه بدو میدادند و پس از بازگشت من به ایران شنیدم که او در فرقۀ ژون ترک منزلت و مقامی رفیع یافته است چنانکه نظر او در تعیین وزرا و کابینه ها مؤثر بوده است و ندانم در چه سال وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
شعر احمدا، شعر بد و بی معنی و بی وزن و بی قافیه.
- احمدا گفتن، شعر سخیف و بی معنی گفتن:دلشاد ملک معارف احمدا می گفت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کرمیانی. متوفی به سال 815 هجری قمری او راست: منظومه ای به ترکی موسوم به جمشید و خورشید و بعضی این منظومه را به حبی خاتون نسبت کنند. کتاب اسکندرنامه به ترکی. منظومۀ سلیمان نامه به ترکی و جنگ نامه و منظومۀ وقعۀ سلطان سلیم و برادر او بایزید و نیز شرحی بر قصیدۀ الصرصری که هر بیت مشتمل تمام حروف هجاست. منظومه ای در لغت فارسی بنام مرقات الادب و دیوان شعر خود او و جز اینها. صاحب کشف الظنون نسبت او را گاهی کرمانی و گاه کرمیانی آورده است. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
احسن. بغایت ستوده. ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد: چون باریتعالی او را از اکرام نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ کَ)
دهی از دهستان آواجیق بخش حومه شهرستان ماکو. واقع در 39/5 هزارگزی شمال باختری ماکو. دره و کوهستانی، سردسیر، سالم. دارای 310 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بزرک. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن شوسه است. دبستان و پاسگاه سربازی دارد و 3/5 هزار گز مرز مشترک ایران و ترکیه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمدا
تصویر احمدا
زشت چامه: چامه بد بی آهنگ بی پساوند شعر بد و بی وزن و بی قافیه: (دلشاد ملک معارف احمدا می گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به احمد، منسوب به احمد رسول الله ص: ملت احمدی، دینار ط که بنام احمد بن طولون نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
((اَ مَ))
ستوده تر، حمیده تر
فرهنگ فارسی معین