جدول جو
جدول جو

معنی احمدبن - جستجوی لغت در جدول جو

احمدبن
(اَ مَ بُن ن)
ابن علی. محدّث است. (منتهی الارب). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احمد
تصویر احمد
(پسرانه)
بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احدب
تصویر احدب
ویژگی کسی که سینه اش فرورفته و پشتش برآمده است، گوژپشت، برای مثال بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشت مردم احدب (فرخی - ۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
وی خان هرات بود و در 1279 هجری قمری وفات کردو پسرش شاه نوازخان بجای او نشست. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ احد و واحد و اوحد
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آلت تناسلی مرد:
بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین
که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله.
عسجدی.
آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند خرانبار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن عبدالرحیم الاثاربی. وی طبیب، ادیب و شاعر و روز و شب در طلب دانش بود در مجالس دانشمندان و اهل ادب حاضر میشد و بعد از سال 554 هجری قمری بمرد
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آل حمدان، نام دولتی است که در زمان خلافت عباسیان در جزیره و سوریه فرمانروائی داشته و ابوالهیجا عبدالله بن حمدان مؤسس این سلاله بوده و حمدانیان در زمان سیف الدوله به اوج عزت و اقبال نایل شدند و شأن و شوکت درخشان یافتند و دائرۀ حکومتشان توسعه پیدا کرد و سرزمین های بسیاری از رومیها در آناطولی تسخیر کردند. حمدان به بنی ثعلب از قبائل عرب منسوب و یکی از امرای معتضد بالله شانزدهم خلیفۀ عباسی بوده. پسرش ابوالیهیجا عبدالله از جانب خلیفه مکتفی بالله به والیگری موصل نصب شده بود و نفوذ و اقتداری قریب باستقلال داشت و در تاریخ 322 ه. ق. در مدافعۀ قاهر بالله مقتول گردید و پسر ارشدش ناصرالدوله حسن جانشین پدر شده چون متقی بالله خلیفۀ بیست ویکم بغداد را ترک گفته بموصل آمد. ناصرالدوله با برادر خود سیف الدوله علی بخدمت خلیفه شتافته از مقربان گشتند. ناصرالدین حسن در موصل و جاهای همجوار با آن فرمانروائی داشت و سیف الدوله علی در حلب و ادنه و دیگر نواحی آن سرزمین حکمفرما بود و هنگامی که معزالدوله بویهی بغداد را ضبط نمود، ناصرالدوله طاقت مقاومت و نیروی محافظت موصل را نداشت و ببرادر خود سیف الدوله پناهنده گردید و بدینطریق سیف الدوله یگانه نمایندۀ مستقل دولت آل حمدان شد. در خلال این احوال اروپائیان بنصارای مقیم در جبال سوریه و بخود این سرزمین هجوم آوردند. سیف الدوله محاربات زیادی با این قوم نموده در اکثر اوقات با شاهد فتح و فیروزی هم آغوش میشد تا آنجا که بقلمرو امپراطوران رومی مقیم در قسطنطنیه یعنی بقطعۀ آناطولی یورش آورده دوبار با رومیان بغزا پرداخت و تا آماسیه پیش روی نموده غنائم بسیار به دست آورد. در تاریخ 350 هجری قمری سیف الدوله درگذشت و پسرش سعدالدوله ابوالمعالی وارث وی شد پس از سعدالدوله پسرش ابوالفضائل در حلب بمسند امیری نشست و در همین اوقات وزیر ابونصر که یکی از فاطمیون بود، حلب رابچنگ خود انداخت و درنتیجه، دولت آل حمدان رو به انقراض نهاد. ناصرالدوله و سیف الدوله و سعدالدوله سلاطین آبرومند این سلسله بوده اند و در زمان سیف الدوله این دولت به اوج ترقی رسید و قدرت و سطوت درخشان یافت ومعارف و علوم در عصر وی رونق و رواج مشعشع پیدا کردو آل حمدان قریب 60 سال حکومت کرد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ مِ)
نام محلی است. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع) ، شی ٔ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گویند ما له امر و لا امره، نیست او را چیزی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چیز
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دَ)
شخصی مثلی است که در بعض امثال فارسی از جمله دو مثل ذیل آمده است:
احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود.
احمدک را که رخ نمونه بود
آبله بردمد چگونه بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ بَ)
آقایف. ادیب و نویسندۀ مشهور از مردم قفقاز ساکن بادکوبه. وی مقدمات علوم را در روسیه بخواند و سپس بپاریس شد و در آنجا بتکمیل علوم وقت پرداخت و اگر در حافظۀ من خللی نباشد چنانکه او خود نقل کرد از طرف دارمستتر یا کس دیگر در تعطیل تابستانی مأمور شده است که ببرلین رفته و نسخۀ منحصر نامۀ تنسر را که در کتابخانه برلن بوده و اجاۀ استکتاب آنرا بکسی نمیداده اند، سطر سطر حفظ کرده در خارج کتابخانه استنساخ کند و بدین ترتیب همه کتاب را نوشته و بپاریس برده است. وی از یکچشم نابینا و جهوری الصوت و بزرگ جثه و قوی بنیه و گندم گون بود و آثار جدری بر چهره داشت و یکی از فعالترین طرفداران پان تورکیزم بود. وی در دورۀ چارها (تزاری) در بادکوبه روزنامۀ یومیۀ بزرگی بنام ارشاد بزبان ترکی داشت و هر صبح جمعه ضمیمه ای از آن در صفحۀ بزرگ دو رو به فارسی منتشر میشد و ضمیمۀ فارسی را مرحوم ادیب الممالک فراهانی مینوشت و این بزرگترین و محبوبترین روزنامه های قفقاز بزمان او بود وآنگاه که در روسیه مردم طلب دوما میکردند وی یکی ازلیدرهای بزرگ این نهضت بود و پس از بسته شدن دومای اوّل وی به استامبول گریخت و من در آنوقت در استامبول بودم و او در کمال فقر و تنگدستی میزیست و ترکان عثمانی با آنکه او سالها از پان تورکیزم در روزنامۀ مشهور خود دفاع کرده بود اصلا اعتنائی بدو نکردند و من چون سابقۀ آشنائی با او داشتم وی را در انجمن سعادت که در آن وقت یعنی سال کودتای محمدعلی شاه در استامبول دایر شد معرفی کردم و چهل لیرۀ عثمانی در ماه از صندوق انجمن برای او وظیفه مقرر شد و تا من در اسلامبول بودم آن وظیفه بدو میدادند و پس از بازگشت من به ایران شنیدم که او در فرقۀ ژون ترک منزلت و مقامی رفیع یافته است چنانکه نظر او در تعیین وزرا و کابینه ها مؤثر بوده است و ندانم در چه سال وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان نبت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 110هزارگزی باختر نیکشهر کنار راه مالرو نبت به فنوج با 300 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
سلطان احمدخان، معروف به الجه خان. خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر شیخ گورکان متوجه دارالسلطنۀ سمرقند بود کرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام نموده ابواب مخالفت و عصیان برگشود و با آنکه جهانگیرمیرزابسان دولت و اقبال از وی جدا شده بود او بدستور پیشتر تمرد نمود بناء علی هذا چون پادشاه اسلام پناه سمرقند را بشیبانی خان بازگذاشته و استیلا بر مملکت موروث میسر نشد بتاشکنت شتافت و چند گهی مشمول عاطفت سلطان محمودخان بوده از محنت محاصره و محاربه برآسود. سلطان محمودخان باتفاق برادر خود سلطان احمدخان که به الجه خان مشهور است همت بر آن گماشت که لشکر بصوب اندجان کشد و آن مملکت را از سلطان احمد تنبل انتزاع نموده به پادشاه جهان مطاع سپارد و این عزیمت را از حیّز قوه بفعل آورده با سپاه فراوان بدانصوب روان شد اما قبل از آنکه بمقصد رسد و دست در گردن عروس مقصود حمایل سازد شیبانی خان با لشکری بعدد قطرات باران در رسیده در همان منزل تلاقی عسکرین دست داده قتالی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و بحسب تقدیر خانیکه و الجه خان بر دست اوزبکان اسیر شدند و پادشاه جهانیان عنان یکران بصوب بعضی از ولایات مغولستان انعطاف داد و دیدۀ امید شیبانی خان از دیدن پیکر فتح و ظفر روشنی یافته قاصدی همعنان برق و باد بتاشکنت فرستاده بمغولان آنجائی پیغام داد که خانیکه و الجه خان در دست ما گرفتار شده اند ظهیرالدین محمد بابر پادشاه روی بر فرار آورد اگر شما را تمنا آن است که نایرۀ غضب قیامت لهب خرمن حیات شما را محترق نگرداند باید که او را از گریز مانعآئید و خواجه ابوالمکارم را هر نوع باشد بدست آورده محبوس گردانید و مردم تاشکنت خواجه ابوالمکارم را گرفته محبوس نمودند و شیبانی خان آن دو خان عالی مکان را دو سه روزی نگاه داشته بعد از آن رخصت داد که بهر طرف خواهند توجه نمایند... و ولایات سلطان محمودخان و الجه خان باعمام او کوج کونجی خان و سونجک سلطان که والدۀ ایشان دختر میرزا بیک گورکان است تعلق گرفت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کرمیانی. متوفی به سال 815 هجری قمری او راست: منظومه ای به ترکی موسوم به جمشید و خورشید و بعضی این منظومه را به حبی خاتون نسبت کنند. کتاب اسکندرنامه به ترکی. منظومۀ سلیمان نامه به ترکی و جنگ نامه و منظومۀ وقعۀ سلطان سلیم و برادر او بایزید و نیز شرحی بر قصیدۀ الصرصری که هر بیت مشتمل تمام حروف هجاست. منظومه ای در لغت فارسی بنام مرقات الادب و دیوان شعر خود او و جز اینها. صاحب کشف الظنون نسبت او را گاهی کرمانی و گاه کرمیانی آورده است. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای از ناحیۀ کوک واقع در قضاء اندرین تابع لواء مرعش بولایت حلب. و بجواراین قریه بیشه ای است بطول نیم ساعت و عرض ربعساعت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ یَ)
ابن ابراهیم بن وهسودان الروادی الکردی صاحب مراغه و غیرها از آذربایجان. او را در آخر سنۀ 508 هجری قمری بدست باطنیان در سرای سلطان ملکشاه بکشتند. رجوع بمجمل التواریخ والقصص ص 411 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دی یَ)
صنفی از فرقۀ امامیه از مذهب شیعه منسوب به امام آنان احمد بن موسی بن جعفر علیهم السلام. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به احمد بن موسی بن جعفر بن محمد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دی یَ)
شهری است که بسال 619 هجری قمری محمود بن محمد حمیری در ساحل دریا نزدیک بخرابۀ مرباط بنا کرد و این در عوض شهر مرباط و ظفار حضرموت بودکه محمود گاه استیلاء خویش ویران ساخته بود. و بمرباط چشمه ای گوارا بود که مجرای آن را به احمدیه بگردانید و گرد آن حصاری برآورد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دی یَ / یِ)
نام دیناری که امیر ابوالعباس احمد بن طولون بضرب آن فرمان داد: پس از آن امیر مذکور (یعنی احمد بن طولون) در عیار و تخلیص دنانیر جدّ وافی و کمال شدت و مبالغه را بجا آورد تا آنکه معروف و مشهور شد بدینار احمدیّه که طلائی بهتر از طلای دینار او دیده نشده. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)
نوعی است از حلوا
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
تثنیۀ احمر. شراب و گوشت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ رَ)
احمران. شراب و گوشت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ بَ)
دهی است در سه فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب سروستان
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ بَ)
ابن علاءالدوله ذوالقدر که از جانب پدر با برادر مهتر خویش کورشرخ (؟). بسرداری سپاهی که بخونخواهی ساروقبیلان بحرب محمدبیک استاجلو مأمور گردید و در ظاهر قلعه آمد جنگی سخت بوقوع پیوست و هر دو برادر کشته شدند. رجوع بحبط ج 2 ص 348 شود
دنبلی، عم شهبازخان که از طرف کریمخان زند برتبۀ ایلبگی گری فرقۀ دمل نائل گردید. رجوع به مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 266 و 268 شود
صوفی اغلی. از امرای ظهیرالسلطنه محمد بابر میرزا معاصر شاه اسماعیل صفوی. رجوع بحبط ج 2 ص 360 و 362 شود
یکی از متأخرین شعرای ایران از مردم اصفهان. او بهندوستان رحلت کردو پس از چند سال که در بنگاله اقامت گزید بشاهجهان آباد رفت و بخدمت شاه جهان پیوست و این بیت از اوست:
از جنبش نسیم سحرگاه لاله ها
بر یکدگر زدند چو مستان پیاله ها.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
شعر احمدا، شعر بد و بی معنی و بی وزن و بی قافیه.
- احمدا گفتن، شعر سخیف و بی معنی گفتن:دلشاد ملک معارف احمدا می گفت
لغت نامه دهخدا
کر پشت کج پشت کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینه اش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به احمد، منسوب به احمد رسول الله ص: ملت احمدی، دینار ط که بنام احمد بن طولون نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدان
تصویر احدان
یگان یگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمدا
تصویر احمدا
زشت چامه: چامه بد بی آهنگ بی پساوند شعر بد و بی وزن و بی قافیه: (دلشاد ملک معارف احمدا می گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمران
تصویر احمران
می و گوشت، زر و کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمرین
تصویر احمرین
خرما و آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
((حَ))
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احمد
تصویر احمد
((اَ مَ))
ستوده تر، حمیده تر
فرهنگ فارسی معین
آلت مرد، آلت مردی، ذکر، نره
فرهنگ واژه مترادف متضاد