جدول جو
جدول جو

معنی احمدآباد - جستجوی لغت در جدول جو

احمدآباد
(اَ مَ)
حاکم نشین ناحیتی است بهمین نام در هندوستان تابع حکومت بمبئی. این شهر در کنار نهر سابرمتی در پنجاه میلی شمال خلیج کمبای و 309 میلی شمال بمبئی است در 23 درجه و یک دقیقۀ عرض شمالی و 72 درجه و 42 دقیقۀ طول شرقی و محیط آن شش میل است. در سال 1901 میلادی جمعیت آن 185899 تن بود که خمس آنان مسلمانان بودند. مساحت ناحیۀ احمدآباد 3816 میل مربع (و یا 9883 کیلومتر مربع) و جمعیت آن 795967 تن است. شهر احمدآباد را احمدشاه گجراتی بسال 830 هجری قمری / 1411 میلادی بنا کرد و آنرا حصار و قلعه های سخت استوار است و رونق این شهر در زمان محمد اکبر و جانشینان وی رو بفزونی نهاد و بدانجا رسید که در قرن 17 میلادی زیباترین شهرهای هندوستان گردید و بتجارت نیل و پنبه و تریاک و صنایع زرین و سیمین و حریربافی و منبت کاری شهرتی بسزا داشت و هنگامی تحت حکومت قبیلۀ مهرات درآمد (1235 هجری قمری) و این قبیله اطاعت انگلیسان را گردن نمی نهادند تاکار این شهر و ناحیه بخرابی کشید و راه انحطاط پیمود و در سال 1818 میلادی بتصرف انگلیسان درآمد. گویند احمدآباد را هزار مسجد و هر مسجد را دو مناره بود، و بزرگترین آنها مسجد سلطان احمد است، و نیز 360 محله داشته است و تا شهر محمودآباد که اکنون ده میل از آن فاصله دارد ممتد می شده است. این شهر از زلزله ای که بسال 1235 هجری قمری دچار آن شد آسیب دید و اکنون مساجد و مزاراتی از دو قرن 15 و 16 میلادی در آنجا دیده میشود که بسیاری از آثار صنایع قدیم اسلامی در آن برجاست و سه مسجد زیبای آن هنوز برپا باشد یکی از آنها مسجد هند است و همچنین است مسجد سوجات خان و از بناهای قابل ذکر، آتشکده و برج سکوت است اطراف آن نیز زیبا و دلکش می باشد و در پنج میلی شهر مسجدی است بصورت خانه کعبه. (از ذیل معجم البلدان ج 1 ص 153 و دائره المعارف اسلام ج 1 ص 209)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مَ)
محلی کنار جادۀ سیرجان و بندرعباس میان علی آباد و ابراهیم آباد در 1185100 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنۀ آن 128 تن. آب آن از رود خانه مردانقم و ارس و محصول آن غلات، انار، انجیر، انگور و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا الک و غربال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد. ناحیه ای است واقع درجلگه ولی معتدل. دارای 272 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، چغندر. اهالی به کشاورزی، مالداری، قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای بچهار فرسخ جنوبی ارسنجان است. (فارسنامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محله ای است در مشرق شهر اصفهان
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محلی در مشرق ناحیۀ اندرخ بشمال شرقی مشهد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای است میان تون و طبس. صاحب حبیب السیر در شرح رفتن میرزا رستم بآستان خاقان دوست و مراجعت کردن میرزا اسکندر بجانب شیراز گوید:.. و میرزا اسکندر روزی چند در قریۀ احمدآباد که میان تون و طبس واقع است بسربرده
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یکی از دیه های بلوک سرحد چهاردانگه یا چهارناحیه در شش فرسخی جنوب شرقی قریه آسپاس
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محلی بشمال خمسه، شمال غربی آق کند
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای است بیک فرسنگی مشرق ده رم. (فارسنامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای است از قراء ریوند از نواحی نیشابور در نزدیکی بیهق و آن آخرین حدود ریوند باشد. (مراصد ص 16) (معجم البلدان ج 1 ص 144)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دیهی در سه فرسخ و نیمی سروستان
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
نام محلی در جنوب غربی سنگبست از نواحی مشهد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای بیک فرسنگی مغرب شیراز
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یکی از قراء فیروزآباد است و در فارسنامه در قسمت بلوک فیروزآباد آمده که این بلوک مشتمل است بر بیست ودوقریۀ آباد و از آنجمله است احمدآباد در یک فرسخ و نیم کمتر میانه شمال و مغرب و آن قریه ای کوچک است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای است از قراء قزوین و تا این شهر سه فرسخ مسافت دارد و آنرا ابوعبداﷲ احمد بن هبه الله الکمونی القزوینی بنا کرده است. (معجم البلدان ج 1 ص 144)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ناحیه ای است نزدیک کوفه چنانکه ابن الاثیر در حوادث سال 285 هجری قمری آورده: کان بالکوفه ریح صفراء فبقیت الی المغرب ثم اسودت فتضرع الناس ثم أمطروا مطراً شدیداً برعود هائله و بروق متصله ثم سقط بعد ساعه بقریه تعرف باحمدآباد و نواحیها احجار بیض و سود مختلفهالالوان و حمل منه الی بغداد فرآه الناس
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محلی کنار راه بروجرد و خرم آباد میان حاجی آباد و قروق در 467600 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محلی در کنار راه مشهد بکاریز میان تربت جام و عباس آباد در 191800 گزی مشهد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
نام ناحیه ای است که راه آهن جنوب از آنجا میگذرد و ایستگاه شمارۀ 10 راه آهن در آنجاست و نام فعلی آن نودژ است، میان انجیلاوند و پل، در 148 هزارگزی طهران
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 36هزارگزی شمال غربی الیگودرز و 2هزارگزی شرق جادۀ شاه زند به ازنا، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 1218 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه، محصولش غلات و چغندر و پنبه و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
دهی جزء دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 55 هزارگزی جنوب رودسر و 19 هزارگزی جنوب باختری سی پل و چهار هزارگزی شوئیل واقع است. کوهستانی، سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر. محصول آنجا غلات، بنشن، ارزن، فندق و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، شال و کرباس بافی است. راه مالروی صعب العبور دارد. اکثر سکنۀ آن زمستان برای تأمین معاش به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ناحیتی از بلوک همدان. حد شمالی مهربان، حد شرقی چهاربلوک، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سنقر. عده قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان بکرمانشاه است و گردنۀ معروفی دارد که در موقع زمستان غالباً از برف مستور میشود و قصبۀ اسدآباد در دامنۀ آن قرار گرفته. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 383). و آن کنار راه همدان و کرمانشاه میان شهرآب و دهنبران در 434 هزارگزی تهران است و پستخانه و تلگرافخانه دارد و مولد سیدجمال الدین اسدآبادی متخلص به افغانی است. یاقوت گوید: اسدآباد شهری است که اسد بن ذی السرو الحمیری بهنگام عبور از آنجا با تبع عمارت کرد و ایرانیان سین را بمعجمۀ ساکن تلفظ کنند و آن شهری است که تا همدان یک منزل راه است و بین آن و مطابخ کسری سه فرسنگ است و تا قصراللصوص چهار فرسنگ و جماعتی بسیار از اهل علم و حدیث بدانجا نسبت دارند. (معجم البلدان). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و مرآت البلدان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست نزهه القلوب ج 3 شود، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بخودگذاشتن، چنانکه شتر را. (از منتهی الارب)، فرت بافتن. (تاج المصادر بیهقی). زود دربافتن، بافتن، چنانکه جامه را. تار بافتن، اصلاح کردن بین دو کس. اصلاح میان دو تن، سست و فروهشته شدن غلاف غورۀ خرما. (منتهی الارب)، نرم شدن دنبالۀ غورۀ خرما
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد با 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیر محمدشاه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، شتافتن شتر ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و پیش افتادن ناقه. (از اقرب الموارد) ، وقت برکنده شدن موی. (ناظم الاطباء). رسیدن وقت افتادن موی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، واقع در 13هزارگزی جنوب باختر صحنه و سه هزارگزی جنوب شوسۀ کرمانشاه به همدان، با 185 تن سکنه. آب آن از گاماسیاب است و در تابستان اتومبیل میتوان بدانجا برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ دی یَ)
نام شهری است که به بولی از ولایت قسطمونی مربوط میباشد. از طرف مشرق به بارطین و از جانب جنوب به کرده و ازسوی مغرب به ارکلی و از جهت شمال ببحر اسود محاط است. بارطین، تا این اواخر ناحیه ای بود بنام چهارشنبه، ولی اخیراً وسعت آن را در نظر گرفته نام آن را تبدیل بقضای حمیدیه نمودند و از 340 پارچه قریه مرکب میباشد. جمعیت آن به 30000 تن بالغ میگردد. زمینش حاصلخیز است و انواع حبوبات گوناگون و اقسام میوجات در این قطعه حاصل میشود و جنگلهای فراوان نیز دارد. مصالح و اخشاب زیاد از آنجا صادر میشود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی از دهستان احمد آباد بخش فریمان شهرستان مشهد، در 36هزارگزی شمال باختری فریمان. جلگه و معتدل و سکنۀ آن 8 تن است. قنات دارد. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمد آباد
تصویر احمد آباد
نوذر نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی