آمار. شمار. دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است با شماره، مانند آمار مالی و سربازگیری و امور جنائی و محصول صنعتی و فلاحتی و غیره، نگاه داشتن. نگه داشتن، پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب) ، پارسا گردیدن زن، شوی کردن زن. شوهر کردن، باردار شدن زن، مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. (تاج المصادر). احصان زوج زوجه را، نهفتن او را، زن کردن. زن خواستن مرد، بالغ و عاقل بودن، عفت داشتن. محصن بودن (اصطلاح فقه). در تعریفات جرجانی آمده است: احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان، بالصّاد المهمله لغه یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی ٔ و یمنع منه. و هو الحریه و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیه تحصن عن قید العبودیّه و العفه عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجه عن الزنی و غیره. کذافی بعض کتب اللغه. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغهالمنع. قال اﷲ تعالی: لتحصنکم من بأسکم. (قرآن 80/21). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیه و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابهفی النکاح و بمعنی العفه. و احصان الرجم، ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیه ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءه نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفه الاحصان. قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعه. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیه العقوبه. و الحریّه شرط لتکمیل العقوبه، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام: الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی. و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابه بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی. فلو زنی الذمی الثیب بالحره یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امه او صبیّه او مجنونه او کتابیه و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحه قائمه حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله. و اعلم ان الاضافه فی قولنا شرائط الاحصان بیانیه، ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان. و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکوره فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیه و کل جزء عله و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع عله لوجود الشرط المسمی بالاحصان. و احصان القذف، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی: لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه. فکل وطء امراءه حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه. و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه. فوطؤ المکاتبه زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفه و محمد. و وطؤ الامه التی هی اخته من الرضاعه زنا علی الصحیح لان الحرمه مؤبده. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءه رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی. فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانه و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیه. و فی رساله السید الجرجانی: الاحصان هو التحقق بالعبودیه علی مشاهده حضره الربوبیه بنور البصیره. ای رؤیه الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته. فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقه و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه، فان لم تکن تراه فانه یراک، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقه لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه. و هو دون مقام المشاهده فی مقام الروح. و رجوع به محصنه شود
آمار. شمار. دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است با شماره، مانند آمار مالی و سربازگیری و امور جنائی و محصول صنعتی و فلاحتی و غیره، نگاه داشتن. نگه داشتن، پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب) ، پارسا گردیدن زن، شوی کردن زن. شوهر کردن، باردار شدن ِ زن، مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. (تاج المصادر). احصان ِ زوج زوجه را، نهفتن او را، زن کردن. زن خواستن مرد، بالغ و عاقل بودن، عفت داشتن. محصن بودن (اصطلاح فقه). در تعریفات جرجانی آمده است: احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان، بالصّاد المهمله لغه یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی ٔ و یمنع منه. و هو الحریه و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیه تحصن عن قید العبودیّه و العفه عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجه عن الزنی و غیره. کذافی بعض کتب اللغه. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغهالمنع. قال اﷲ تعالی: لتحصنکم من بأسکم. (قرآن 80/21). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیه و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابهفی النکاح و بمعنی العفه. و احصان الرجم، ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیه ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءه نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفه الاحصان. قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعه. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیه العقوبه. و الحریّه شرط لتکمیل العقوبه، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام: الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی. و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابه بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی. فلو زنی الذمی الثیب بالحره یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امه او صبیّه او مجنونه او کتابیه و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحه قائمه حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله. و اعلم ان الاضافه فی قولنا شرائط الاحصان بیانیه، ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان. و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکوره فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیه و کل جزء عله و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع عله لوجود الشرط المسمی بالاحصان. و احصان القذف، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی: لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه. فکل وطء امراءه حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه. و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه. فوطؤ المکاتبه زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفه و محمد. و وطؤ الامه التی هی اخته من الرضاعه زنا علی الصحیح لان الحرمه مؤبده. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءه رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی. فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانه و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیه. و فی رساله السید الجرجانی: الاحصان هو التحقق بالعبودیه علی مشاهده حضره الربوبیه بنور البصیره. ای رؤیه الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته. فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقه و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه، فان لم تکن تراه فانه یراک، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقه لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه. و هو دون مقام المشاهده فی مقام الروح. و رجوع به محصنه شود
آمار، دانش آمار آمار اماره شمار، دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است با شماره مانند: آمار مالی آمار سرباز گیری و جز آن. یا اداره احصائیه. اداره و سازمانی که وظیفه وی سرشماری و تهیه آمار افراد از لحاظهای مختلف و صدور شناسنامه و ثبت موالید و متوفیات و عقد و طق و مانند آنست. توضیح فرهنگستان بجای این کلمه (آمار) را برگزیده است
آمار، دانش آمار آمار اماره شمار، دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است با شماره مانند: آمار مالی آمار سرباز گیری و جز آن. یا اداره احصائیه. اداره و سازمانی که وظیفه وی سرشماری و تهیه آمار افراد از لحاظهای مختلف و صدور شناسنامه و ثبت موالید و متوفیات و عقد و طق و مانند آنست. توضیح فرهنگستان بجای این کلمه (آمار) را برگزیده است
اقلیمی از بیلوبونیسۀ قدیمه که در طول ساحل خلیج قرنثیه امتداد داشته. طول آن از مشرق بمغرب قریب 65 میل و عرض آن از 12 تا 20 میل، از سمت شمال ببحر کریسا یا آبهای جون و از سمت جنوب به ألیذه و ارکادیا محدود است و ساحل آن دارای صخره های بسیار است که ورود سفائن را مشکل و گاه غیرممکن میسازد. این ناحیه دارای کوههای عدیده است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان ص 160 شود، حوض، زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند، زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج، اخذ
اقلیمی از بیلوبونیسۀ قدیمه که در طول ساحل خلیج قرنثیه امتداد داشته. طول آن از مشرق بمغرب قریب 65 میل و عرض آن از 12 تا 20 میل، از سمت شمال ببحر کریسا یا آبهای جون و از سمت جنوب به ألیذه و ارکادیا محدود است و ساحل آن دارای صخره های بسیار است که ورود سفائن را مشکل و گاه غیرممکن میسازد. این ناحیه دارای کوههای عدیده است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان ص 160 شود، حوض، زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند، زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج، اُخُذ
ادارۀ آتش نشانی. تشکیلات فروکشتن حریق. دستگاه خاموش کردن حریق. - کارگران اطفائیه، آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در ادارۀ آتش نشانی کار میکنند، میل کردن بسوی خواهش نفس، یقال: مااطلی نبی قطّ، هرگز به هوای نفس هیچ پیغمبری میل نکرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مااطلی نبی قطّ، یعنی به هوای خود نگرایید. مأخوذ است از میل عنق. (از اقرب الموارد). و حدیث مااطلی نبی قطّ، از این معنی است، یعنی بهوای خود نگرایید. (از متن اللغه) ، کج گردیدن بمردن و جز آن. (ناظم الاطباء). کژ گردیدن گردن بمرگ و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج). اطلاء کسی، کج شدن گردن وی از مرگ یا جز آن: ترکت اباک قد اطلی و مالت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). چسبیدن گردن از مرگ و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاء جانور دشتی ماده، داشتن بچه ای که بدنبال وی رود. (از متن اللغه)
ادارۀ آتش نشانی. تشکیلات فروکشتن حریق. دستگاه خاموش کردن حریق. - کارگران اطفائیه، آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در ادارۀ آتش نشانی کار میکنند، میل کردن بسوی خواهش نفس، یقال: مااطلی نبی قطّ، هرگز به هوای نفس هیچ پیغمبری میل نکرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مااطلی نبی قطّ، یعنی به هوای خود نگرایید. مأخوذ است از میل عنق. (از اقرب الموارد). و حدیث مااطلی نبی قطّ، از این معنی است، یعنی بهوای خود نگرایید. (از متن اللغه) ، کج گردیدن بمردن و جز آن. (ناظم الاطباء). کژ گردیدن گردن بمرگ و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج). اطلاء کسی، کج شدن گردن وی از مرگ یا جز آن: ترکت اباک قد اطلی و مالت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). چسبیدن گردن از مرگ و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاء جانور دشتی ماده، داشتن بچه ای که بدنبال وی رود. (از متن اللغه)
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست
وافرانامه نامه ای که بوسیله آن کسی را بجایی فرا میخوانند، ورقه ایست که مستنطق خطاب بمتهم برای حضور یافتن نزد وی در ساعات معین صادر میکند و در صورت عدم حضور دستور جلب او را صادر مینماید احضاریه
وافرانامه نامه ای که بوسیله آن کسی را بجایی فرا میخوانند، ورقه ایست که مستنطق خطاب بمتهم برای حضور یافتن نزد وی در ساعات معین صادر میکند و در صورت عدم حضور دستور جلب او را صادر مینماید احضاریه